نمیخوام دارم زره زره همه دوستامو نا امید میکنم هیچ کسیو ن
نمیخوام دارم زره زره همه دوستامو نا امید میکنم هیچ کسیو ندارم باهاش دردو دل کنم مجبورم بخاطره تو همه ی واقعیتو از دوستام مخفی کنم
من فقط یه زندگیه اروم میخوام
جین:برای ارامش باید تلاش کنی یه روز هست که تو ارامش پیدا کنی
ا.ت:تو چی میفهمی از ارامش
ارامش تو فقط کشتن ادماست تو چه تلاشی براش کردی؟ ها*گریه
جین: ___
اشکامو پاک کردم
ات:میدونستم حرفی براش نداری از اولشم نباید باهات صحبت میکردم
خودمو جموجور کردم
ا.ت:هه حتی شوگا هم منو ول نکرد چه برسه به تو
جیم:چی؟
گوشی ای که شوگا بهم دادو از تو کیف در اوردم
ا.ت: اون اینو بهم داد که جاسوسیتو بکنم
جیم:هه باور کرد
ا.ت:اوم باور کرد که من گرگانم اما نمیدونست که یه خیانت کارمو دارم برخلافش عمل میکنم
گوشیم انداختم رو صندلی
ا.ت:به هر حال علاقشو ندارم
جین:چی گفت؟
از پنجره بیرونو نگاه میکردم
ا.ت:ازم خواست مخفی گاهتو پیدا کنم با یه سندوقچه
خانم لی درباره سندوقچه بهم گفته بود اما جین که نمیدونست من خبر دارم
جین:پس دنبال سندوقچه
جیم:تو چی گفتی بهش
ا.ت:یه دروغ زدمو گفتم توی اتاقه که جین فقلش کرده
جین:اون اتاق پدرومادرمه
ا.ت:چی؟عاعه من نمیدونستم متاسفم
جین: چرا تو متاسفی اونی که باید باشه نیست
ا.ت:هایلی؟
جین:هه فکر میکردم نمیدونی
سرمو انداختم پایین
چیزی که جین حس کرده خیلی درد داره
یادمه خانم لی گفت هایلی خواهر شوگاست
شاید من بتونم کاری بکنم
ا.ت: وایستا! میخوام جاسوست بشم
جین:تو که گفتی علاقه ای نداری؟
ا.ت:حالا دارم بلاخره باید کمکت کنم
جین:خیله خب
ا.ت:باید یه نقشه بریزیم
رسیدیم به عمارت پیاده شدم
وارد شدم
خیلی خسته بودم ساعت 9 شب بود
یه دوش گرفتم یه لباس پوشیدم
خودمو پرت کردم رو تخت
قراره چی پیش بیاد؟
یه جاسوس هست که اینجا داره برای اونور خبر میبره
تهیونگ؟ نه بابا چجوری؟ولی ن
مرموز میزنه
چشامو بستم
صبح
من فقط یه زندگیه اروم میخوام
جین:برای ارامش باید تلاش کنی یه روز هست که تو ارامش پیدا کنی
ا.ت:تو چی میفهمی از ارامش
ارامش تو فقط کشتن ادماست تو چه تلاشی براش کردی؟ ها*گریه
جین: ___
اشکامو پاک کردم
ات:میدونستم حرفی براش نداری از اولشم نباید باهات صحبت میکردم
خودمو جموجور کردم
ا.ت:هه حتی شوگا هم منو ول نکرد چه برسه به تو
جیم:چی؟
گوشی ای که شوگا بهم دادو از تو کیف در اوردم
ا.ت: اون اینو بهم داد که جاسوسیتو بکنم
جیم:هه باور کرد
ا.ت:اوم باور کرد که من گرگانم اما نمیدونست که یه خیانت کارمو دارم برخلافش عمل میکنم
گوشیم انداختم رو صندلی
ا.ت:به هر حال علاقشو ندارم
جین:چی گفت؟
از پنجره بیرونو نگاه میکردم
ا.ت:ازم خواست مخفی گاهتو پیدا کنم با یه سندوقچه
خانم لی درباره سندوقچه بهم گفته بود اما جین که نمیدونست من خبر دارم
جین:پس دنبال سندوقچه
جیم:تو چی گفتی بهش
ا.ت:یه دروغ زدمو گفتم توی اتاقه که جین فقلش کرده
جین:اون اتاق پدرومادرمه
ا.ت:چی؟عاعه من نمیدونستم متاسفم
جین: چرا تو متاسفی اونی که باید باشه نیست
ا.ت:هایلی؟
جین:هه فکر میکردم نمیدونی
سرمو انداختم پایین
چیزی که جین حس کرده خیلی درد داره
یادمه خانم لی گفت هایلی خواهر شوگاست
شاید من بتونم کاری بکنم
ا.ت: وایستا! میخوام جاسوست بشم
جین:تو که گفتی علاقه ای نداری؟
ا.ت:حالا دارم بلاخره باید کمکت کنم
جین:خیله خب
ا.ت:باید یه نقشه بریزیم
رسیدیم به عمارت پیاده شدم
وارد شدم
خیلی خسته بودم ساعت 9 شب بود
یه دوش گرفتم یه لباس پوشیدم
خودمو پرت کردم رو تخت
قراره چی پیش بیاد؟
یه جاسوس هست که اینجا داره برای اونور خبر میبره
تهیونگ؟ نه بابا چجوری؟ولی ن
مرموز میزنه
چشامو بستم
صبح
۶.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.