دخترباغبان
#دختر_باغبان 🌱
#پارت_39
+آجوما آجوما(داد)
£ چی شده؟
+آجوما بیهوش شده.
£وایستا الان میبریمش بیمارستان.
+فقط زود باش.
جیمین اجومارو بلند کرد خواست ببره که شوگاصداش زد.
ــ چی شده؟
£آجوما بیهوش شده میخوام ببرمش بیمارستان.
+میشه منم باهاش برم؟
ــ صبر کن خودمم میام.
ویو بیمارستان
+آجوما گذاشتن رو برانکارد و بردن.
من روی یکی از صندلی های داخل بیمارستان نشسته بودم که دکتر اومد.
+آقای دکتر چه اتفاقی براش افتاده.
دکتر:از اونجایی که وضعیتشون مناسب نیست فک نکنم تا ماه آینده زنده باشن.
ایشون بیماری قلبی خیلی شدیدی دارن و هیچ کمکی از دست ما بر نمیاد.
+لکنت گرفته بودم از وقتی که مامانم مرد همیشه فقط آجوما پیشم بود و از مثل مامانم مراقبت میکرد.
میخواستم گریه کنم ولی نمیتونستم به سرعت از محوطه بیمارستان خارج شدم و روی یکی از نیمکت ها نشستم و شروع کردم به گریه کردن.
بعد از چند مین احساس کردم که کسی بغلم کرده.
ــ هیس گریه نکن همه یه روزی میمیرن.
+آخه چطور میتونی این حرفو بزنی(گریه)
ــ منم آدمایی که خیلی دوستشون داشتم رو تو زندگی از دست دادم.
+ولی آجوما فرق داره(گریه)
ــ گریه کردن تو بیشتر اونو عذاب میده حالا هم پاشو بریم پیشش.
+هق باشه.
دستمو گرفت و باهم وارد بیمارستان شدیم.
ــ آقای دکتر میبخشید میتونیم بیمار اتاق ۴۰۵رو ببینیم؟
دکتر:آره میتونین.
ــ من همین جا میمونم تو برو باهاش حرف بزن.
+باشه
وارد اتاق شدم آجوما روی تخت دراز کشیده بود.
+خوبی اجوما؟
آجوما: لطفاً اگه من مردم بخواطرم گریه نکن.
ادامه دارد................🌱
#پارت_39
+آجوما آجوما(داد)
£ چی شده؟
+آجوما بیهوش شده.
£وایستا الان میبریمش بیمارستان.
+فقط زود باش.
جیمین اجومارو بلند کرد خواست ببره که شوگاصداش زد.
ــ چی شده؟
£آجوما بیهوش شده میخوام ببرمش بیمارستان.
+میشه منم باهاش برم؟
ــ صبر کن خودمم میام.
ویو بیمارستان
+آجوما گذاشتن رو برانکارد و بردن.
من روی یکی از صندلی های داخل بیمارستان نشسته بودم که دکتر اومد.
+آقای دکتر چه اتفاقی براش افتاده.
دکتر:از اونجایی که وضعیتشون مناسب نیست فک نکنم تا ماه آینده زنده باشن.
ایشون بیماری قلبی خیلی شدیدی دارن و هیچ کمکی از دست ما بر نمیاد.
+لکنت گرفته بودم از وقتی که مامانم مرد همیشه فقط آجوما پیشم بود و از مثل مامانم مراقبت میکرد.
میخواستم گریه کنم ولی نمیتونستم به سرعت از محوطه بیمارستان خارج شدم و روی یکی از نیمکت ها نشستم و شروع کردم به گریه کردن.
بعد از چند مین احساس کردم که کسی بغلم کرده.
ــ هیس گریه نکن همه یه روزی میمیرن.
+آخه چطور میتونی این حرفو بزنی(گریه)
ــ منم آدمایی که خیلی دوستشون داشتم رو تو زندگی از دست دادم.
+ولی آجوما فرق داره(گریه)
ــ گریه کردن تو بیشتر اونو عذاب میده حالا هم پاشو بریم پیشش.
+هق باشه.
دستمو گرفت و باهم وارد بیمارستان شدیم.
ــ آقای دکتر میبخشید میتونیم بیمار اتاق ۴۰۵رو ببینیم؟
دکتر:آره میتونین.
ــ من همین جا میمونم تو برو باهاش حرف بزن.
+باشه
وارد اتاق شدم آجوما روی تخت دراز کشیده بود.
+خوبی اجوما؟
آجوما: لطفاً اگه من مردم بخواطرم گریه نکن.
ادامه دارد................🌱
- ۴.۱k
- ۱۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط