دخترباغبان
#دختر_باغبان 🌱
#پارت_38
+آروم به صورت نوازش بار گونمو بوسید و ازم جداشد وروی تخت دراز کشید.
ومنو روی تخت از پشت بغل کرد.
ــ یادت میاد کی آخرین بار همو دیدیم؟
+آهوم
ــ قولت رو هم یادت میاد؟
+آره
ــ هنوز روی قولی که بهم دادی هستی؟
+م من
ــ خب؟
+.............
خواستم حرفی بزنم که از روی تخت بلند شد واز اتاق بیرون رفت.
فکر کنم ناراحتش کردم ولی تقصیر خودش بود نذاشت اصن من حرف بزنم.
از اونجایی حال نداشتم از روتخت بلند شم همون جا خوابم برد.
.........
با صدای خش خش برگه ها بیدار شدم.
یونگی داشت برگه هاشو چک میکرد.
خواستم چیزی بگم که منصرف شدم.
از روتخت بلند شدم و خاستم از اتاق خارج بشم که...
ــ کبودی های گردنت معلومه(سرد)
+تازه متوجه شدم و شروع کردم به پوشوندنشون توی این مدت حتی نیم نگاهی هم بهم ننداخت نمیدونم چم بود ولی انگار بغضم گرفته بود.
از اتاق خارج شدم و پایین رفتم جیمین روی کاناپه نشسته بود و داشت فیلم نگاه میکرد.
وقتی صدای پاموشنید برگشت و بهم نگاه کرد.
£سلام
+سلام (بغض)
£خوبی
+آره خوبم(بغضش کم تر شد)
£اینطور به نظر نمیاد.
چیزی شده؟
+نه چیزی نشده من خوبم.
وبعد وارد آشپز خونه شدم و به لیوان آب خوردم که دیدم آجوما دستش روی قلبشه و چشاشو داره محکم روی هم فشار میده.
+آجوما خوبی؟
آجوما:من..........(بیهوش شد)
ادامه دارد.................🌱
#پارت_38
+آروم به صورت نوازش بار گونمو بوسید و ازم جداشد وروی تخت دراز کشید.
ومنو روی تخت از پشت بغل کرد.
ــ یادت میاد کی آخرین بار همو دیدیم؟
+آهوم
ــ قولت رو هم یادت میاد؟
+آره
ــ هنوز روی قولی که بهم دادی هستی؟
+م من
ــ خب؟
+.............
خواستم حرفی بزنم که از روی تخت بلند شد واز اتاق بیرون رفت.
فکر کنم ناراحتش کردم ولی تقصیر خودش بود نذاشت اصن من حرف بزنم.
از اونجایی حال نداشتم از روتخت بلند شم همون جا خوابم برد.
.........
با صدای خش خش برگه ها بیدار شدم.
یونگی داشت برگه هاشو چک میکرد.
خواستم چیزی بگم که منصرف شدم.
از روتخت بلند شدم و خاستم از اتاق خارج بشم که...
ــ کبودی های گردنت معلومه(سرد)
+تازه متوجه شدم و شروع کردم به پوشوندنشون توی این مدت حتی نیم نگاهی هم بهم ننداخت نمیدونم چم بود ولی انگار بغضم گرفته بود.
از اتاق خارج شدم و پایین رفتم جیمین روی کاناپه نشسته بود و داشت فیلم نگاه میکرد.
وقتی صدای پاموشنید برگشت و بهم نگاه کرد.
£سلام
+سلام (بغض)
£خوبی
+آره خوبم(بغضش کم تر شد)
£اینطور به نظر نمیاد.
چیزی شده؟
+نه چیزی نشده من خوبم.
وبعد وارد آشپز خونه شدم و به لیوان آب خوردم که دیدم آجوما دستش روی قلبشه و چشاشو داره محکم روی هم فشار میده.
+آجوما خوبی؟
آجوما:من..........(بیهوش شد)
ادامه دارد.................🌱
- ۳.۶k
- ۱۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط