پارت صدو هشتادو هفت....
#پارت صدو هشتادو هفت....
#کارن..
خلاصه بعد از کمی حرف زدن اومدیم خونه ...
لباسمون رو عوض کردیم و خوابیدیم غرددا تعطیل بود و منم خونه یه فکرایی داشتم واسه فردا......
صبح قبل از جانان بیدار شدم و رفتم پایین و یه صبحونه دبش درست کردم ....
رفتم اتاق و چند باری جانان رو صدا زدم که خانم بیدار نشدن اخرش هم گفت: جان جدت کارن ولم کن خستمه...
من: چشممممم عزیزم..
و بعد از کنارش بلند شدم و رفتم سمت گوشیم و یه صدای سگ دانلود کردم گوشی رو وصل کردم به یه اسپیکر و اونو گذاشتم روی پا تختی کنار جانان...
اومد اینور ایستادم و گوشی رو اوردم که ازش فیلم بگیرم...
همه چیز رو ردیف کردم صدا رو با صدای بلند پلی کردم که جانان از ترس شروع کرد جیغ زدن و خودش رو انداخت زیر تخت و هی میگفت : تو رو خدا منو نخور ...برو اون کارنو بخور به خدا اون خوشمزه تره...من گوشتم تلخه ها...
داشتم از خنده منفجر میشدم ولی جلو خودم رو گرفتم که انگار به خودش اومده باشه یهو گفت: میکشمتتتتتتتتتتت کارررررن...
سریع گوشی رووخاموش کردم و بدو از اتاق اومدم بیرون و جانان هم دنبالم...
هی تحدید میکرد و واسم خط و نشون میکشید و منم میخندیدم که بیشتر کفریش میکرد...
اخرم خسته شدو گفت: دارم واست کارن خان..
من: منتظرم ...ولی این جبران اون ارایش دیروز صورت من....
حالا بیا بریم صبحونه بخوریم عزیززززززم..
جانان: اره بریم باید انرژی کسب کنم بتونم واسه قتلت نقشه بکشم...
خندیدم و رفتیم سمت اشپز خونه...
پشت میز نشست منم واسش چایی ریختم و گذاشتم جلوش...
یه لقمه کره ومرباگرفت داشتم نگاش میکردم که یهو افتاد به سرفه کردن اومد اب پرتقالش بخوره خوب شه...
که بد تر شد...
با لبخند ژکوند نگاش میکردم ...
کمی که حالش جا اومد گفت: خودتو مرده فرض کن کارن...مرده...
خندیدم و گفتم: اشکال نداره عزیزم باید یاد بگیری زدی ظربتی دو تا جبران میکنم واست خانمی...
جانان: دارم واست اقا...
من: منتظرم 😂 البته از الان میگم بهت بدتر برات جبران میکنم...
صبحونه رو خوردیم و من رفتم بالا که کمی به کارام برسم که گوشیم زنگ خورد برداشتم که صدای کارن پیچید توی گوشم..
کارین:سلام دادا خودم چطور مطورین .....خوش میگذره. .
من: سلام کارین ما خوبیم ...بچه ها خوبن تیام چی...کاری داشتی...
کارین: اره بابا اینا خوبن زنگ زدم که بگم میاین بریم پارک ابی امروز...
من: نمیدونم بزار از جانان بپرسم بهت اس میدم خواستیم بیایم..کی هستن...
کاری : هیچی بابا خودم و تیام با دو تا از دوستامون با زناشون...
میاین دیگه...
من: من که دلم میخواد بیام ولی بزار به جانان بگم ببینن چی میگه...
کارین: باشع پس خبر از تو داداش فعلا..
من: فعلا عزیزم...
رفت پایین که جانان رو مشغول جمع و جور کردن خونه دیدم..
من: جانان میای بریم پارک ابی ...
#کارن..
خلاصه بعد از کمی حرف زدن اومدیم خونه ...
لباسمون رو عوض کردیم و خوابیدیم غرددا تعطیل بود و منم خونه یه فکرایی داشتم واسه فردا......
صبح قبل از جانان بیدار شدم و رفتم پایین و یه صبحونه دبش درست کردم ....
رفتم اتاق و چند باری جانان رو صدا زدم که خانم بیدار نشدن اخرش هم گفت: جان جدت کارن ولم کن خستمه...
من: چشممممم عزیزم..
و بعد از کنارش بلند شدم و رفتم سمت گوشیم و یه صدای سگ دانلود کردم گوشی رو وصل کردم به یه اسپیکر و اونو گذاشتم روی پا تختی کنار جانان...
اومد اینور ایستادم و گوشی رو اوردم که ازش فیلم بگیرم...
همه چیز رو ردیف کردم صدا رو با صدای بلند پلی کردم که جانان از ترس شروع کرد جیغ زدن و خودش رو انداخت زیر تخت و هی میگفت : تو رو خدا منو نخور ...برو اون کارنو بخور به خدا اون خوشمزه تره...من گوشتم تلخه ها...
داشتم از خنده منفجر میشدم ولی جلو خودم رو گرفتم که انگار به خودش اومده باشه یهو گفت: میکشمتتتتتتتتتتت کارررررن...
سریع گوشی رووخاموش کردم و بدو از اتاق اومدم بیرون و جانان هم دنبالم...
هی تحدید میکرد و واسم خط و نشون میکشید و منم میخندیدم که بیشتر کفریش میکرد...
اخرم خسته شدو گفت: دارم واست کارن خان..
من: منتظرم ...ولی این جبران اون ارایش دیروز صورت من....
حالا بیا بریم صبحونه بخوریم عزیززززززم..
جانان: اره بریم باید انرژی کسب کنم بتونم واسه قتلت نقشه بکشم...
خندیدم و رفتیم سمت اشپز خونه...
پشت میز نشست منم واسش چایی ریختم و گذاشتم جلوش...
یه لقمه کره ومرباگرفت داشتم نگاش میکردم که یهو افتاد به سرفه کردن اومد اب پرتقالش بخوره خوب شه...
که بد تر شد...
با لبخند ژکوند نگاش میکردم ...
کمی که حالش جا اومد گفت: خودتو مرده فرض کن کارن...مرده...
خندیدم و گفتم: اشکال نداره عزیزم باید یاد بگیری زدی ظربتی دو تا جبران میکنم واست خانمی...
جانان: دارم واست اقا...
من: منتظرم 😂 البته از الان میگم بهت بدتر برات جبران میکنم...
صبحونه رو خوردیم و من رفتم بالا که کمی به کارام برسم که گوشیم زنگ خورد برداشتم که صدای کارن پیچید توی گوشم..
کارین:سلام دادا خودم چطور مطورین .....خوش میگذره. .
من: سلام کارین ما خوبیم ...بچه ها خوبن تیام چی...کاری داشتی...
کارین: اره بابا اینا خوبن زنگ زدم که بگم میاین بریم پارک ابی امروز...
من: نمیدونم بزار از جانان بپرسم بهت اس میدم خواستیم بیایم..کی هستن...
کاری : هیچی بابا خودم و تیام با دو تا از دوستامون با زناشون...
میاین دیگه...
من: من که دلم میخواد بیام ولی بزار به جانان بگم ببینن چی میگه...
کارین: باشع پس خبر از تو داداش فعلا..
من: فعلا عزیزم...
رفت پایین که جانان رو مشغول جمع و جور کردن خونه دیدم..
من: جانان میای بریم پارک ابی ...
۱۲.۷k
۰۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.