part 1
part 1
ویو کوک
من جونگ کوک هستم و ۲۹سالمه پدر و مادرم توی شرکت کار میکنن منم قراره توی شرکت کار کنم ولی پدرم گفته اول باید
ازدواج کنم بعد اوففف
پ.ک: کوک زود بیا شرکت
کوک؛ چشم
رفت شرکت
پ.ک: کوک توی شرکت یه دختر هست که خیلی خوشگله خیلی باادب و زرنگه
کوک؛ من ازدواج نمیکنم
م.ک؛ما بهش گفتیم اونم قبول کرد فردا ساعت ۸شب توی رستوران moon 🌕 قراره با هم شام بخورید
کوک:باشه
فردا ساعت ۸
ویو-ات-
میکاپ کردم رفتم رستوران یه پسری رو دیدم شناختمش پسر آقای جئون رفتم سمتش
ات:س.سلام
کوک:سلام
کوک سرد حرف میزنه
ات:میتونم بشینم
کوک: بفرمایید
ویو کوک
من جونگ کوک هستم و ۲۹سالمه پدر و مادرم توی شرکت کار میکنن منم قراره توی شرکت کار کنم ولی پدرم گفته اول باید
ازدواج کنم بعد اوففف
پ.ک: کوک زود بیا شرکت
کوک؛ چشم
رفت شرکت
پ.ک: کوک توی شرکت یه دختر هست که خیلی خوشگله خیلی باادب و زرنگه
کوک؛ من ازدواج نمیکنم
م.ک؛ما بهش گفتیم اونم قبول کرد فردا ساعت ۸شب توی رستوران moon 🌕 قراره با هم شام بخورید
کوک:باشه
فردا ساعت ۸
ویو-ات-
میکاپ کردم رفتم رستوران یه پسری رو دیدم شناختمش پسر آقای جئون رفتم سمتش
ات:س.سلام
کوک:سلام
کوک سرد حرف میزنه
ات:میتونم بشینم
کوک: بفرمایید
۱۱.۹k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.