ازدواج سوری
ازدواج سوری
پارت 9
ویو ناجینا
رسیدیم لب ساحل نشستم یه گوشه جیمین رفت دوتا انرژی زا بگیره
هنوز برنگشته بود تو عالم خودم بودم با بچه ی توی شکمم بود حرف میزدم
ـ میدونی چرا میترسم؟ از این میترسم که بشم مثل مامان بزرگ خدا بیامرزت اون به فکر بچش نبود اون به فکر دختر یکی دردونش نبود
ویو جیمین
انرژی زا خردیم رفتم سمت ناجینا دیدم رو به شکمشه و داره با خودش حرف میزنه جوری رفتم سمتش که متوجه وجود من نشه
نشستم پشت سرت یه متر ازش فاصله داشتم
ناجینا ـ دلم نمیاد تورو سقط کنم
یه لحظه صب کن ناجینا حاملس میخواست اینو بهم بگه
ناجینا ـ بنظرت جیمین میتونه منو درک کنه؟
اشک از چشمام سراریز شد
ـ پس حامله ای نه؟
ویو ناجینا
جیمین ـ پس حمله ای نه؟
فهمیدم که جیمین پشت سرم بوده حالا بگیر و جعمش کن
رومو برگردونمو دیدم جیمین پشت سرم نشسته و داره گریه میکنه
ـ جیمین لطفا گریه نکن توروخدا
جیمین ـ لطفا سقطش نکن
ـ جیمین تو منو درک نمیکنی
جیمین ـ میدونم مامانت به تو فکر نکرده اما تو همین الانشم داری به اون بچه فکر میکنی
برگشتم به دوره ای کنه نباید اتفاق میفتاد
وقتی که مامانم خودکشی کرد افتاد جلوی چشمام
(زمان خودکشی مامان ناجینا)
+دخترم من تحمل نکردم اما تو تحمل کن باشه؟
ـ مامان باید چیو تحمل کنم
+یه نفر رو پیدا کن که مثل بابات نباشه تورو ول نکنه و از همه مهم تر...
ـ از همه مهم تر چیی؟
+ اینکه بچه شو ول نکنه خب؟
ـ خیلی خب
ویو ناجینا
ـ نه تو بعد اون بچه میزاری و میری
جیمین ـ من کی تورو ول کردم؟
ـ من لیاقت اون بچه رو ندارم
جیمین ـ داری
ـ ندارم
جیمین ـ داری
ـ ندا...
ویو جیمین
با دو دستام صورتشو اوردم جلو بوسیدمش
باهام همکاری کرد وقتی که تموم شد سرشو اوردم گزاشتم روی سینم گریش اروم شد
ویو ناجینا
سرمو گزاشت روی سینش با ضربان قلبش اروم شدم
ـ یعنی واقعا لیاقت اون رو دارم؟
جیمین ـ معلومه که داری
ـ میشه یه بار دیگه منو ببوسی؟
جیمین ـ چه را که نه
گردنشو اورد جلو لباش رو روی لبام حس کردم سی ثانیه لباش رو لبام بود حس خوبی بهم میداد بغلش کردم
ویو جیمین
جوری بدنش رو قفل بدنم کرد که نمی تونستم درس حرف بزنم
یعنی واقعا من دارم بابا میشم
ـ هنوزم میخوای سقطش کنی؟
سرشو به عنوان نه تکون داد مثل اینکه واقعا نمیخواد بچه رو سقط کنه
گریم گرف این گریه از ناراحتی نبود از خوشحالی بود
ویو ناجینا
دیدم جیمین داره گریه میکنه
ـ چرا گریه میکنی عشقم؟
پیج اینستا: fike_2436@
پارت 9
ویو ناجینا
رسیدیم لب ساحل نشستم یه گوشه جیمین رفت دوتا انرژی زا بگیره
هنوز برنگشته بود تو عالم خودم بودم با بچه ی توی شکمم بود حرف میزدم
ـ میدونی چرا میترسم؟ از این میترسم که بشم مثل مامان بزرگ خدا بیامرزت اون به فکر بچش نبود اون به فکر دختر یکی دردونش نبود
ویو جیمین
انرژی زا خردیم رفتم سمت ناجینا دیدم رو به شکمشه و داره با خودش حرف میزنه جوری رفتم سمتش که متوجه وجود من نشه
نشستم پشت سرت یه متر ازش فاصله داشتم
ناجینا ـ دلم نمیاد تورو سقط کنم
یه لحظه صب کن ناجینا حاملس میخواست اینو بهم بگه
ناجینا ـ بنظرت جیمین میتونه منو درک کنه؟
اشک از چشمام سراریز شد
ـ پس حامله ای نه؟
ویو ناجینا
جیمین ـ پس حمله ای نه؟
فهمیدم که جیمین پشت سرم بوده حالا بگیر و جعمش کن
رومو برگردونمو دیدم جیمین پشت سرم نشسته و داره گریه میکنه
ـ جیمین لطفا گریه نکن توروخدا
جیمین ـ لطفا سقطش نکن
ـ جیمین تو منو درک نمیکنی
جیمین ـ میدونم مامانت به تو فکر نکرده اما تو همین الانشم داری به اون بچه فکر میکنی
برگشتم به دوره ای کنه نباید اتفاق میفتاد
وقتی که مامانم خودکشی کرد افتاد جلوی چشمام
(زمان خودکشی مامان ناجینا)
+دخترم من تحمل نکردم اما تو تحمل کن باشه؟
ـ مامان باید چیو تحمل کنم
+یه نفر رو پیدا کن که مثل بابات نباشه تورو ول نکنه و از همه مهم تر...
ـ از همه مهم تر چیی؟
+ اینکه بچه شو ول نکنه خب؟
ـ خیلی خب
ویو ناجینا
ـ نه تو بعد اون بچه میزاری و میری
جیمین ـ من کی تورو ول کردم؟
ـ من لیاقت اون بچه رو ندارم
جیمین ـ داری
ـ ندارم
جیمین ـ داری
ـ ندا...
ویو جیمین
با دو دستام صورتشو اوردم جلو بوسیدمش
باهام همکاری کرد وقتی که تموم شد سرشو اوردم گزاشتم روی سینم گریش اروم شد
ویو ناجینا
سرمو گزاشت روی سینش با ضربان قلبش اروم شدم
ـ یعنی واقعا لیاقت اون رو دارم؟
جیمین ـ معلومه که داری
ـ میشه یه بار دیگه منو ببوسی؟
جیمین ـ چه را که نه
گردنشو اورد جلو لباش رو روی لبام حس کردم سی ثانیه لباش رو لبام بود حس خوبی بهم میداد بغلش کردم
ویو جیمین
جوری بدنش رو قفل بدنم کرد که نمی تونستم درس حرف بزنم
یعنی واقعا من دارم بابا میشم
ـ هنوزم میخوای سقطش کنی؟
سرشو به عنوان نه تکون داد مثل اینکه واقعا نمیخواد بچه رو سقط کنه
گریم گرف این گریه از ناراحتی نبود از خوشحالی بود
ویو ناجینا
دیدم جیمین داره گریه میکنه
ـ چرا گریه میکنی عشقم؟
پیج اینستا: fike_2436@
۹.۶k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.