ازدواج سوری
ازدواج سوری
پارت 7
ادامه ویو تهیونگ
م ب ت ـ زهرمار الو چرا جواب نمیدی؟
ـ تو دست شوییی باید جواب میدادم
ویو ات
تا تهیونگ این جمله رو گفت یه لحظه پشمام ریخت
یواشکی بهش گفتم
ـ تو الان اینجا داشتی با من حرف میزدی!!!!!!
برام یه چشمک زد گفت چیزی نگو میخوام بپیچونمش
گفتم باشه سعی کردم سوتی ندم که صدام برای مامانش نره
نودلا اماده شد سروش کردم داخل یه بشقاب که ظرف کثیف نکنم دوتا چاپستیک برداشتم و اوردم گزاشتم رو میز تهیونگ همینجور داشت با تلفن حرف میزد
ویو تهیونگ
م ب ت ـ چن وقته بابات اصن سراغ ابجیشو نگرفته گفتم از تو بپرسم داره چیکار میکنه
ـ خب مامان بزرگ بابا میخواد منو با دختر شریک جدیدش بده شوهر
م ب ت ـ دختره انسانه؟
ـ خب دختره انسان و من گرگم قطعا اون میمیره دیگه
م ب ت ـ اگه باردار بشه تو میمیری اگه نه تو میمیری
ـ حالا چه ربطی به این داره
م ب ت ـ فردا بیا پیشم تا بت بگم
ـ باشه
م ب ت ـ فعلا خدافظ
ـ خدافظ
گوشیو قطع کردم دیدم ات نودلا رو ریخته توی یه ظرف
ـ چرا یه ظرف
ات ـ نمیخوام ظرف کثیف کنم که جیمین بخواد زیاد پای سینک باشه
ـ جیمین هیچ وقت با ظرف کنار نمیمود
ات ـ واقعا اخه من اگه بخام بشورم که..
ـ که چی...
ات ـ خب میدونی چیه؟
ـ چیه؟
ات ـ ما روباها پوستمون به شدت حساسه و گرنه میتونستم ظرفا رو بشورم
دیگه داشتم از گشنگی میمردم زود تر از ات.ا شروع کردم
ویو ات
تهیونگ زودتر از من شروع کرد به خوردن دهنش پر بود گف..
تهیونگ ـ ببخشید....من.... زدتر از تو.... شروع..... کردم
ـ مشکلی نیس بخور
به تهیونگ خیره شدم خیلی با شده بود دس کشیدم روی موهاش
با تعجب نگام کرد کناره های دهنش کثیف بود اومدم....
پیج اینستا: fike_2436@
پارت 7
ادامه ویو تهیونگ
م ب ت ـ زهرمار الو چرا جواب نمیدی؟
ـ تو دست شوییی باید جواب میدادم
ویو ات
تا تهیونگ این جمله رو گفت یه لحظه پشمام ریخت
یواشکی بهش گفتم
ـ تو الان اینجا داشتی با من حرف میزدی!!!!!!
برام یه چشمک زد گفت چیزی نگو میخوام بپیچونمش
گفتم باشه سعی کردم سوتی ندم که صدام برای مامانش نره
نودلا اماده شد سروش کردم داخل یه بشقاب که ظرف کثیف نکنم دوتا چاپستیک برداشتم و اوردم گزاشتم رو میز تهیونگ همینجور داشت با تلفن حرف میزد
ویو تهیونگ
م ب ت ـ چن وقته بابات اصن سراغ ابجیشو نگرفته گفتم از تو بپرسم داره چیکار میکنه
ـ خب مامان بزرگ بابا میخواد منو با دختر شریک جدیدش بده شوهر
م ب ت ـ دختره انسانه؟
ـ خب دختره انسان و من گرگم قطعا اون میمیره دیگه
م ب ت ـ اگه باردار بشه تو میمیری اگه نه تو میمیری
ـ حالا چه ربطی به این داره
م ب ت ـ فردا بیا پیشم تا بت بگم
ـ باشه
م ب ت ـ فعلا خدافظ
ـ خدافظ
گوشیو قطع کردم دیدم ات نودلا رو ریخته توی یه ظرف
ـ چرا یه ظرف
ات ـ نمیخوام ظرف کثیف کنم که جیمین بخواد زیاد پای سینک باشه
ـ جیمین هیچ وقت با ظرف کنار نمیمود
ات ـ واقعا اخه من اگه بخام بشورم که..
ـ که چی...
ات ـ خب میدونی چیه؟
ـ چیه؟
ات ـ ما روباها پوستمون به شدت حساسه و گرنه میتونستم ظرفا رو بشورم
دیگه داشتم از گشنگی میمردم زود تر از ات.ا شروع کردم
ویو ات
تهیونگ زودتر از من شروع کرد به خوردن دهنش پر بود گف..
تهیونگ ـ ببخشید....من.... زدتر از تو.... شروع..... کردم
ـ مشکلی نیس بخور
به تهیونگ خیره شدم خیلی با شده بود دس کشیدم روی موهاش
با تعجب نگام کرد کناره های دهنش کثیف بود اومدم....
پیج اینستا: fike_2436@
۷.۸k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.