اسارتدرزندانفرشته

اسارت‌درزندان‌فرشته!²
Part Eleven(11)
~
درحال شنا زدن بهش ۶٣ درصد قوانین رو یاد دادم. اسم کاملش هنری پیترسونه و دو سالی میشه خانوادش کشته شدن.
*یک‌ماه‌بعد*
کارآموز با استعدادیه. باهاش مثل دوست رفتار میکنم چون تنها پس یه که اینجاس. هر روز زودتر از من جلو در سالن ورزش می‌ایسته و منتظر من میشه.
امروز مثل همیشه دم سالن ورزش رفتم دنبالش؛ قرار بود امروز تیراندازی کار کنه نه ورزش‌های ابتدایی. کریس توجه زیادی به هنری می‌کرد و می‌خواست زود وارد کسب و کارش کنه، معلوم نیست هنری چه چیز خاصی داشته که کریس خطرشو به جون خریده!
به در سالن رسیدم.
_ امروز تو باشگاه کار نمی‌کنیم...
_ پس چیکار میکنیم؟!
لبخند ملایمی زدم و گفتم: «کریستینا می‌خواد باهات تیراندازی کار کنم، پس میریم سالن تیراندازی!» برق خاصی تو چشمش موج زد، جرقه‌ای از شعله انتقام و نفرت که با تمام تلاشش نتونست پنهان کنه.
برای رسیدن به سالن تیراندازی باید بریم به حیاط و از یه در دیگه وارد راهروی مخفی بشیم. بخاطر پلیس‌هایی که مدام به گانگسترها سر میزنن و بعضی از اون جوجه‌جاهل‌ها نمیدونن با چی طرفن کریس سالن تیز اندازی رو 30 متر زیر زمین و 200 متر دورتر از عمارت ساخته؛ خلاصه که راه درازی داریم تا به سالن برسیم پس من راحت می‌تونم از زیر زبون هنری همه ماجرا رو بیرون بکشم.
_ چرا برای تهسونگ کار نمیکنی؟
نیم نگاهی بهش انداختم و پوزخند زدم.
_ چی خنده داره؟
_ تو خیلی احمق تر از چیزی هستی که حالا حالاها به من برسی!
لباشو متاسف به هم فشرد و نجوا کرد: «خودم می‌دونم، نیازی به گفتن نیست!»
_ اینم از نشونه‌های احمقیته!
به راه‌پله منجر به حیاط رسیدیم. متعجب نگام کرد و ایستاد. من دوتا پله بالا رفتم ولی وقتی دیدم نمیاد برگشتم نگاش کردم.
_ چرا وایسادی؟!



پارت 12 آمادس منتها من میخوام زجرتون بدم😁💔
#فیک
#بی_تی_اس
دیدگاه ها (۱)

اسارت‌درزندان‌فرشته!²Part Twelve(12)~متفکر به زمین نگاه کرد....

✖️مهم✖️بچه‌ها من تا اطلاع ثانوی هیچ پارتی آپلود نمیکنم چون ه...

اسارت‌درزندان‌فرشته!²Part Ten(10)~نیم ساعت بعد همه دور تخت س...

اسارت‌درزندان‌فرشته!²Part Nine(9)~~~~~~~~~~~~~~~~~چیزی نگفت ...

دوست پسر مافیایی

تکپارتی درخواستی وقتی که به دوستمون حسودی می کنه هنوز وارد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط