از خواب سوختن پر و از داغ خالیام


از خواب سوختن پر و از داغ خالی‌ام
عمری به خون نشسته ی زخمی خیالی‌ام

با هر نگاه سرد، ترک می‌خورد دلم
دلواپس شکستن قلبی سفالی‌ام

یک روز در هراسم و روزی پر از امید
مانند چشم‌های تو حالی به حالی‌ام

هرچند در ستایش باران گریستم
چشم انتظار آمدن خشکسالی‌ام

بشکن مرا رفیق! که من نیز مدتی‌ست
چون شیشه‌ی شراب تو از خویش خالی‌ام...

#محمدرضا_طاهری
دیدگاه ها (۱)

‌درد من و تمام تبر خورده‌ها یکی استباور نمی‌کنیم که مُردیم م...

دلنوشته ام

‌‌آدم از دلتنگى خسته مى شود؟بله خسته مى شود!اگر نتواند آن را...

‌داشتم از این شهر می رفتمصدایم کردیجا ماندماز کشتی ای که رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط