چقدر پنجره رابیبهار بگذاری

چقدر پنجره را بی بهار بگذاری ؟
و یا نیایی و چشم انتظار بگذاری

.

مگر قرار نشد شیشه ای از آن می ناب
برای روز مبادا کنار بگذاری ؟

.

بیا که روز مبادای ما رسید از راه
که گفته است که ما را خمار بگذاری ؟

.

درین مسیر و بیابانِ بی سوار خوشا
به یادگار خطی از غبار بگذاری

.

گمان کنم تو هم ای گل بدت نمی آید
همیشه سر به سر روزگار بگذاری

.
دیدگاه ها (۵)

خــــــــــــدا اگه اهـــل منــــــت گذاشتن بــــــــــــودا...

به صدای رعد و برق حسادت میکنم ..."آسمـان" چه راحت دردش را ف...

نیایی و همه ی سر رسیدهامان رامدام چشم به راه بهار بگذاری.جوا...

وقتی منو تو خیابون با چادر دید بهم خندید و گفت:این چیه؟آب پز...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط