part
part 144
اسلاید 2 گردنبد جسیکا
اسلاید 3 گردنبد لیلی
اسلاید 4 گردنبند امیلی
اسلاید 5 گردنبندی که فروشنده داد
سوزومه: شما به نظرم خیلی اشنایید شمارو جایی ندیدم
مغازه دار: فک کنم تو هواپیما همو دیدیم
سوزومه: اقاب ادلر خودتونین
مغازه دار: اره خودم هستم دخترم
جنیور: ایشون رو از کجا میشناسی
سوزومه: ایشون تو پرواز برگشتم کنارم نشسته بودن باهم اشنا شدیم
مغازه دار: من جک ادلر هستم
جنیور: خوش وقتم منم جنیور وینم
مغازه دار: خوش وقتم
سوزومه: اقای ادلر چرا برای عروسیم نیومدید
مغازه دار: ببخشید دخترم سرم شلوغ بود
سوزومه: خونتون نزدیکای اینجاست
مغازه دار: اره روستای اینجا زندگی میکنم
سوزومه: وااو واقعا خوشحال شدم شمارو اینجا دیدم
مغازه دار: همچنین عزیزم
سوزومه: ما دیگه میریم فعلا
مغازه دار: دخترم یه لحظه وایسا
سوزومه: اوم
مغازه دار رفتو با یه گردن بند اومد
مغازه دار: بفرما دخترم اینو از من نگه دار
سوزومه: نیازی به زحمتتون نبود
مغازه دار: چه زحمتی دخترم خوشحال میشم اینو از من یادگاری داشته باشی
سوزومه: ممنون، جنیور اینو برام میبندی
جنیور: اوکی
جنیور گردنبند رو گردنش بستو سوزومه خودشو از ایینه نگاه کرد
سوزومه: واای چقدر خوشگله ممنون
مغازه دار: خواهش میکنم دخترم
سوزومه: خدافظ به امید دیدار
مغازه دار: دخترم یه لحظه بیا نزدیکم
سوزومه نزدیکش شدو مرده اروم در گوشش گفت
مغازه دار: شوهرت انگار خیلی دوست داره(اروم)
سوزومه: از کجا مطمئنید(اروم)
مغازه دار: چشماش داره داد میزنه که عاشقته.اینو از روی تجربم میگم خوب به حرفام فک کن (اروم)
سوزومه: باشه حتما
مغازه دار: گاهی بیا و بهم سر بزن
اسلاید 2 گردنبد جسیکا
اسلاید 3 گردنبد لیلی
اسلاید 4 گردنبند امیلی
اسلاید 5 گردنبندی که فروشنده داد
سوزومه: شما به نظرم خیلی اشنایید شمارو جایی ندیدم
مغازه دار: فک کنم تو هواپیما همو دیدیم
سوزومه: اقاب ادلر خودتونین
مغازه دار: اره خودم هستم دخترم
جنیور: ایشون رو از کجا میشناسی
سوزومه: ایشون تو پرواز برگشتم کنارم نشسته بودن باهم اشنا شدیم
مغازه دار: من جک ادلر هستم
جنیور: خوش وقتم منم جنیور وینم
مغازه دار: خوش وقتم
سوزومه: اقای ادلر چرا برای عروسیم نیومدید
مغازه دار: ببخشید دخترم سرم شلوغ بود
سوزومه: خونتون نزدیکای اینجاست
مغازه دار: اره روستای اینجا زندگی میکنم
سوزومه: وااو واقعا خوشحال شدم شمارو اینجا دیدم
مغازه دار: همچنین عزیزم
سوزومه: ما دیگه میریم فعلا
مغازه دار: دخترم یه لحظه وایسا
سوزومه: اوم
مغازه دار رفتو با یه گردن بند اومد
مغازه دار: بفرما دخترم اینو از من نگه دار
سوزومه: نیازی به زحمتتون نبود
مغازه دار: چه زحمتی دخترم خوشحال میشم اینو از من یادگاری داشته باشی
سوزومه: ممنون، جنیور اینو برام میبندی
جنیور: اوکی
جنیور گردنبند رو گردنش بستو سوزومه خودشو از ایینه نگاه کرد
سوزومه: واای چقدر خوشگله ممنون
مغازه دار: خواهش میکنم دخترم
سوزومه: خدافظ به امید دیدار
مغازه دار: دخترم یه لحظه بیا نزدیکم
سوزومه نزدیکش شدو مرده اروم در گوشش گفت
مغازه دار: شوهرت انگار خیلی دوست داره(اروم)
سوزومه: از کجا مطمئنید(اروم)
مغازه دار: چشماش داره داد میزنه که عاشقته.اینو از روی تجربم میگم خوب به حرفام فک کن (اروم)
سوزومه: باشه حتما
مغازه دار: گاهی بیا و بهم سر بزن
- ۳.۰k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط