part

part 145
سوزومه: حتما. فعلا خداحافظ
مغازه دار: خدا حافظ
باهم از مغازه اومدن بیرون وشروع کردن به قدم زدن
جنیور: چی بهت گفت
سوزومه: هیچی گفت شوهرت خیلی زشت
جنیور: معلوم بود از نگاه کردنش
سوزومه: الان میخوای بگی خیلی جذابی
جنیور: شک نکن
سوزومه: ایشش
بعد از یه ساعت بازار گردی برگشتن هتل و رفتن اتاقشون لباساشونو عوض کردنو روی تخت ولو شدن
سوزومه: فیلم ترسناک پایه ای
جنیور: اره اگه نترسی
سوزومه: هه منو ترس
جنیور: اوکی پس بزار ببینیم
سوزومه یه فیلم درسناک دانلود کردو روی تخت دوتایی بانم خوابیدنو لبتاپ رو جلوشون گرفتنو شروع کردن به فیلم نگاه کردن وسطای فیلم سوزومه از ترس خودشو تو بغل جنیور فشار میداد و دستاشو چنگ میزد بعد تموم شدن فیلم سوزومه لبتاپ رو بستو گذاشت کنار
سوزومه: این چه فیلمی بود دیدیم
جنیور: مگه چشه
سوزومه: خیلی مزخرف بود
جنیور: بیبی چرا نمیگی ترسیدی
سوزومه: ترس؟ هه کی میگه ترسیدم
جنیور دستاش جلوش گذاشت
جنیور: اوم ولی نمیدونم چرا دستام اینجوری شدن. یعنی چی شده
سوزومه: شاید گربه ای چیزی این کارو کرده
جنیور: اوم اره کار گربه بود. میدونی من خیلی گربه هارو دوست دارم
سوزومه: واقعا؟ پس وقتی برگشتیم خونه یه گربه سفارش میدیم
جنیور: نیازی نیست بیبی اخه من یدونه دارم
سوزومه: واقعا پس چرا من تابحال ندیدمش
جنیور: اخه هیچکی نمیتونه با چشماش خودشو ببینه
سوزومه: الان با منی
جنیور: ایکیو خوبی داری. الان دلم میخواد یکم با گربم بازی کنم
سوزومه: برو گم شو اونور مگه من اسباب بازیم
جنیور: شاید
جنیور بلند شدو رویه سوزومه خیمه زد
سوزومه: چیکار داری میکنی
جنیور بدون جواب نزدیک لبای سوزومه شد
سوزومه: جنیور شرطمون یادن نره
جنیور: فقط یه خوش گذرونیه همراهیم کن
سوزومه: چیـ....
جنیور نزاشت حرفشو کامل کنه لباش رو لباش گذاشتو با اشتیاق شروع کرد به مک زدن سوزومه بعد از این که به خودش اومد جنیور رو پس زد
سوزومه: یادت باشه فاصله ما شرطمون بود
جنیور کلافه از روش کنار اومدو به پشت خوابید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ یک و نیم سال بعد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ