P:13
P:13
کوک رف منم دوبارع یکم گرفتم خوابیدم
ویو ب ساعت ۶ نیم عصر: با صدای ویز ویز گوشی از خواب بیدار شدم جونگکوگ بود جواب دادم:
کوک: یااااا ات ۱۰۰ بار بت زنگ زدم کجایی چرا جواب نمیدی
ات: ببخشید خواب بودم
کوک: پوففففف تا مرز سکتع رفتم(دور از جونم پسرم🗿)
ات: خدا نکنع عشقم(خنده)
کوک: خیلی خب دیگ تکرار نشع عشقم شب ساعت ۸ میام دنبالت میریم بار
لباس باز نپوش
ات: باشع عشقم
کوک: خدافظ بیبی
ات: خدافظ قعط کرد*
پا شدم رفتم حموم ی دوش ۱۰ مینی گرفتم در اومدم موهامو خشک کردم و باز گذاشتم رفتم از توی کمد ی لباس مشکلی جذاب پوشیدم
رفتم جلوی میز ارایشی ی میکاپ سادع کردم و عطرمو زدم و کفشمو پوشیدم کیف و گوشیمو
برداشتم رفتم روی کاناپه نشستم منتظر کوک بودم
با صدای بوق ماشین با ذوق پا شدم رفتم بیرون دیدم کوک با ماشین بوگاتی مشکی جلو در ایستادع بود رفتم سوار ماشین شدم و ی مک عمیقی از لبام گرفت
کوک: خیلی جذاب شدی لیدی
ات: همچنین مصتر جئون (خنده)
کوک ماشین رو روشن کرد و گازشو داد و تمام راه دستشو روی رون پاهام گذاشتع بود بلاخرع رسیدم از ماشین پیادع شدیم ک کوک گف
کوک: بیبی از پیشم هیچ جا نمیری از پیشم جم نمیخوری خب؟
ات: اهوم
کمرمو گرف ک منو چسبوند ب خودش ک همع دخترا داشتن نگاه کوک میکردن مردا هم منو سعی میکردم اعصبانی نشم
کوک: همع داشتن نگاه ات میکردن خیلی اعصبانی شدم رفتیم روی یکی از صندلیا نشستیم و من روی پاهای کوک نشستم
کوک: ات من با یکی قرار دارم پس ت روی پاهای من میشنی و زیاد باهاش حرف نمیزنی اصلا حق حرف زدنو نداری
ات: باشع لال میشم
کوک: ع خدا نکنع(با اعصبانیت)
دیدم ی دختر با عشوه کنان داشت میومد سمتمون
دخترع: ۲ دقیقه دیگ ارباب جانگ میرسن(با عشوه و ناز)
خیلی اعصبانی شدم چشمامو رو هم فشار دادم و دندونامو رو هم فشردم وای کوک با خونسردی بود حتا نگاشم نکرد
دیدم ی پسری اومد ک کوک در گوشم گف: این عوضی اومد حق حرف رو باهاش نداری فق سلام میدی
کوک با اون مردع داشت معامله میکردن و این دخترع هرزه با عشوه کنان باهاشون رفتار میکرد سعی میکرد بیشتر ب کوک نزدیک بشع معاملشون بلاخرع تموم شد ک دختر اومد ب کراوات کوک دست زد ک زدم سیم اخر پا شدم
صاری کم شد🗿🤝🏻
شرطا
لایک:۵
کوک رف منم دوبارع یکم گرفتم خوابیدم
ویو ب ساعت ۶ نیم عصر: با صدای ویز ویز گوشی از خواب بیدار شدم جونگکوگ بود جواب دادم:
کوک: یااااا ات ۱۰۰ بار بت زنگ زدم کجایی چرا جواب نمیدی
ات: ببخشید خواب بودم
کوک: پوففففف تا مرز سکتع رفتم(دور از جونم پسرم🗿)
ات: خدا نکنع عشقم(خنده)
کوک: خیلی خب دیگ تکرار نشع عشقم شب ساعت ۸ میام دنبالت میریم بار
لباس باز نپوش
ات: باشع عشقم
کوک: خدافظ بیبی
ات: خدافظ قعط کرد*
پا شدم رفتم حموم ی دوش ۱۰ مینی گرفتم در اومدم موهامو خشک کردم و باز گذاشتم رفتم از توی کمد ی لباس مشکلی جذاب پوشیدم
رفتم جلوی میز ارایشی ی میکاپ سادع کردم و عطرمو زدم و کفشمو پوشیدم کیف و گوشیمو
برداشتم رفتم روی کاناپه نشستم منتظر کوک بودم
با صدای بوق ماشین با ذوق پا شدم رفتم بیرون دیدم کوک با ماشین بوگاتی مشکی جلو در ایستادع بود رفتم سوار ماشین شدم و ی مک عمیقی از لبام گرفت
کوک: خیلی جذاب شدی لیدی
ات: همچنین مصتر جئون (خنده)
کوک ماشین رو روشن کرد و گازشو داد و تمام راه دستشو روی رون پاهام گذاشتع بود بلاخرع رسیدم از ماشین پیادع شدیم ک کوک گف
کوک: بیبی از پیشم هیچ جا نمیری از پیشم جم نمیخوری خب؟
ات: اهوم
کمرمو گرف ک منو چسبوند ب خودش ک همع دخترا داشتن نگاه کوک میکردن مردا هم منو سعی میکردم اعصبانی نشم
کوک: همع داشتن نگاه ات میکردن خیلی اعصبانی شدم رفتیم روی یکی از صندلیا نشستیم و من روی پاهای کوک نشستم
کوک: ات من با یکی قرار دارم پس ت روی پاهای من میشنی و زیاد باهاش حرف نمیزنی اصلا حق حرف زدنو نداری
ات: باشع لال میشم
کوک: ع خدا نکنع(با اعصبانیت)
دیدم ی دختر با عشوه کنان داشت میومد سمتمون
دخترع: ۲ دقیقه دیگ ارباب جانگ میرسن(با عشوه و ناز)
خیلی اعصبانی شدم چشمامو رو هم فشار دادم و دندونامو رو هم فشردم وای کوک با خونسردی بود حتا نگاشم نکرد
دیدم ی پسری اومد ک کوک در گوشم گف: این عوضی اومد حق حرف رو باهاش نداری فق سلام میدی
کوک با اون مردع داشت معامله میکردن و این دخترع هرزه با عشوه کنان باهاشون رفتار میکرد سعی میکرد بیشتر ب کوک نزدیک بشع معاملشون بلاخرع تموم شد ک دختر اومد ب کراوات کوک دست زد ک زدم سیم اخر پا شدم
صاری کم شد🗿🤝🏻
شرطا
لایک:۵
۴۵.۵k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.