عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک


قسمت نود و دو



زهرا امده بود خانه ما....ایوب برایش حرف میزد.....از راحت شدن محسن میگفت....از جنس درد های محسن ک خودش یک عمر بود...تحملشان میکرد....از مرگ ک دیر یا زود سراغ همه مان می اید...
توی اتاق بودم ک صدای خنده ی ایوب بلند شد...و بعد بوی اسفند....ایوب وسط حرف هایش مزه پرانی کرده بود و زده بود زیر خنده....



زهرا چند بار ب در چوبی زد و اسفند را دور سر ایوب چرخاند..."بیا ببین شهلا ،بالاخره بعد از کلی وقت خنده ی داداش ایوب را دیدیم،،،،،هزاااار ماشاالله،چقدر هم قشنگ میخنده..."چند وقتی میشد ک ایوب درست و حسابی نخندیده بود....
درد های عجیب و غریبی ک تحمل میکرد،انقدر ب او فشار اورده بود ک شده بود عین استخوانی ک رویش پوست کشیده اند....
مشکلات تازه هم ک پیش می امد میشد قوز بالای قوز.....


ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱)

عاشقانه های پاکقسمت نود و سهجای تزریق داروی چرک خشک کن خیلی ...

عاشقانه های پاکقسمت نود و چهارکنار دیوار بی حال نشسته بود......

عاشقانه های پاکقسمت نود و یکاز صدای جیغم محمد حسین و هدی از...

عاشقانه های پاکقسمت نودنیمه های شب بود.....با صدای ایوب چشم ...

دوپارتی اس\مات تهیونگپارت۲(اخر)ویو ا.ت... بردم تو اتاق دونفر...

تکپارتی عاشقتم اِلف کوچولوی من ~ پسره ی احمق با اون خنده های...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط