[واقعیت خاب]🦋🪄🖤

[واقعیت خاب]🦋🪄🖤
Part1
چشمامو میبندم و دوباره فکر میکنم،اما صداهای توی ذهنم انگار مانعی برای فکر کردنمه باز ذهنم به سمت گذشته پرواز میکنه چرا به اینجا رسیدم؟چرا اینجوری شد؟تاوان اشتباه کیو دارم پس میدم؟هزار تا سوال بی جواب توی ذهنم...گاهی اوقات افکارم مثل دریایی میشه که نمیتونم توش شنا کنم و خودمو نجات بدم امواجش منو میکشه ب سمت پایین تا جایی ک نفسم بگیره و چشام سیاهی بره درسته سیاهی رنگی ک زندگی من_ ایندم_ افکارم_ گذشتم و حتی اهدافم باهاش رنگ شده بود...
_________🌪🌚
ویو ا.ت
با ترس چشمامو باز میکنم؛دوباره دوباره خسته شدم کاش تموم شه هنوزم تصویر صورت قشنگش صدای بم و تاریکش حمایت های پدرانش توی ذهنمه کاش میتونستم متوفقش کنم نگاهم ب تصویرم توی اینه میوفته چشمایی ک خالی از هر حسیه اما برای دیدن دوبارش حاضره التماس کنه دستایی ک خالیه اما برای گرفتن دوباره دستاش لمس صورتش حاضره ادم بکشه کلافه نگاهمو از روی اینه برمیدارم میشینم روی صندلی زل میزنم ب دیوار ترک خورده و ذهنم باز مثل پرنده پرمیکشه
_فلش بک ۴ ماه پیش_
بهش نگاه میکنم و اروم اسمشو صدا میزنم
+جی هوپ؟
راوی ویو
پسر با شنیدن صدای دلنشین دختر کوچولوش بهش نگاه میکنه گاهی اوقات با خودش فکر میکرد چطوری قبل از این دختر زندگی میکرد؟این دختر خود زندگیه اما قافل از این ک بزودی قراره دختر شیرینش اروم اروم توی منجلاب فرو بره..

دوسم داشته باشین نظرتونو بگین=)🦖🤝🏻