نازنینا ملک دل تسخیر توست

نازنینا مُلک دل تسخیر توست
پای جان بی قید، در زنجیر توست

آتشی اَفروختی بر جان من
سوختی هم کفر و هم ایمان من

جُرعه ای در جام هستی ریختی
خاک ما با عشق خویش آمیختی

عقل و هوش و دین و دل در دام توست
بی قراران را قرار از نام توست

عاشقی زارم درین ماه صیام
فارغم از چون و چند ننگ و نام

فارغم از کفر و دین و ماه و من
با خیالت بی خبر از خویشتن

هر سر مویم زند فریاد دوست
کفر من، ایمان من، دیدار اوست

مهدیه الهی قمشه ای
دیدگاه ها (۴۱)

"آغوش تو آرام ترین خانه ی دنیاست"دست تو صمیمانه ترین شانه ی ...

نم نم باران شعاع ِچشم تارم را گرفت چشم وا کردم، غمت دارو ندا...

با درد نبودنش که خو میکردمبا دیده تر به جاده رو میکردممی آمد...

سکسه ام گرفته بود ؛گفتم مرا بترسان ،دستانم را رها کرد !نفسم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط