تصادف شیرین قسمت سومبامشت محکم می کوبیدم توکمرش که یهو
تصادف شیرین قسمت سوم:بامشت محکم می کوبیدم توکمرش که یهو گفت:آرمان شیکست! منم با خنده رو به مامان گفتم:پس مهرانم رفت قاطی مرغا! آرمین با شینطت گفت:حالا این همه آدم چرا آتوسا؟مگه دختر قحط بود؟بخدا زندگیش نابود میشه با این ازدواج کنه! و به آتوسا اشاره کرد،بابا با چشم غره گفت:مگه دخترم چشه؟به این گلی! آتوسا با اخم گفت:آرمین خجالت بکش،من دوسال ازت بزرگترم! آرمین:به جان خودم میخوام خجالت بکشم،ولی نقاشیم بده،درجریانی که...
خلاصه،چون من خیلی وقته مهران رو میشناسم و مثل برادرمه و دیگه احتیاج به تحقیق نبودقرار شد هفته دیگه بیان برای خواستگاری،البته اینم بگم که من با مهدی برادر مهران صمیمی ترم...
صدای آیفون اومد،بعد از بحث کردن من مجبور شدم برم جواب بدم که دیدم امیره،در رو باز کردم و اومد داخل خیاط وایساد و گفت:زود بیا بریم بچه ها منتظرن،راستی چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ دستم رو کردم تو جیبم و گفتم:اوه اوه،خونه جا گذاشتم! +عاشقی بابا! -نترس،هنوز مثل مهران خر نشدم... اینو گفتم و وارد خونه شدم و بعد از برداشتن و سوییچ ماشین و خداخافظی همراه امیر از خونه زدیم بیرون،امیر پرسید:مهران چرا خر شده؟ +میگم بت... چیزی نپرسید و رفت سوار ماشینش شد و راه افتادیم،البته من اول رفتم خونه گوشی و وسایل باشگاه رو برداشتم و بعد رفتم...
ادامه ی رمان در :telegram.me/Roman_atena
خلاصه،چون من خیلی وقته مهران رو میشناسم و مثل برادرمه و دیگه احتیاج به تحقیق نبودقرار شد هفته دیگه بیان برای خواستگاری،البته اینم بگم که من با مهدی برادر مهران صمیمی ترم...
صدای آیفون اومد،بعد از بحث کردن من مجبور شدم برم جواب بدم که دیدم امیره،در رو باز کردم و اومد داخل خیاط وایساد و گفت:زود بیا بریم بچه ها منتظرن،راستی چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ دستم رو کردم تو جیبم و گفتم:اوه اوه،خونه جا گذاشتم! +عاشقی بابا! -نترس،هنوز مثل مهران خر نشدم... اینو گفتم و وارد خونه شدم و بعد از برداشتن و سوییچ ماشین و خداخافظی همراه امیر از خونه زدیم بیرون،امیر پرسید:مهران چرا خر شده؟ +میگم بت... چیزی نپرسید و رفت سوار ماشینش شد و راه افتادیم،البته من اول رفتم خونه گوشی و وسایل باشگاه رو برداشتم و بعد رفتم...
ادامه ی رمان در :telegram.me/Roman_atena
- ۲.۱k
- ۱۲ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط