چندشاتی جونگکوک

چندشاتی جونگکوک

part 4
که یهو یکی من رو هل داد که خوردم به درخت...
خیلی دردم‌گرفت..

سرم‌رو برگردوندم دیدم دختر خاله جونگکوک با پوزخند بهم‌نگاه میکنه..

-چته تو؟

به طرفم اومد و سیلی بهم‌زد

-حقته... جونگکوک مال منه... الان جونگکوک مال منه.. تو حق نداری داشته باشیش.

ات عصبی شد و تو چشماش پر از اشک‌شد

-دهنتو ببند .. جونگکوک منو دوست داره

-آها.. پس من بودم که جونگکوک کتکش زد یا تو؟

ات عصبی تر شد

یهو جونگکوک اومد و لنا ( دختر خاله جونگکوک) خودشو از قصد انداخت زمین و پاشو گرفت

لنا گفت

-آیییی ات چته

-چی میگی؟ من که کاری نکردم(تعجب)

جونگکوک اخم کرد و به سمت ات رفت

-چیکارش کردی ها؟

-کوک قسم میخورم کاری نکردم

-دروغ میگه.. منو اینجا‌کتک زد

ات تعجب کرد

-چی میگی؟

جونگکوک محکم‌ات رو سیلی زد

- ات.. اینو بدون.. هیچ وقت نمیتونی روی دختر خاله ی من دست بلند کنی

ات اشکاش ریخت

-من چیکارت کردم؟ ها بگو... من چیکارت کردم.. من فقط عاشق تو بودم.. عوضی... تو حرف اون دختر خاله ی عوضیت رو قبول داری ولی من رو نه ...

جونگکوک محکمتر سیلی زد

-ببند دهنتو

ات اشکاش ریخت..

- ازت متنفرم.. اصلا میدونی چیه؟ من‌میرم.. تو هم برو پیش دختر خالت با اون ازدواج کن.. اون رو ببوس.

اشکاش ریخت و با بدو بدو به سمت‌کلبه رفت
در کلبه رو باز کرد

کسی جز‌ مادر‌جونگکوک نبود
مادر‌جونگکوک داشت آشپزی میکرد..

ات رو دید و با تعجب به سمتش اومد

-چیشده ات؟

-هیچی.. میخوام برم

-چرا؟ چیشده عزیزم؟

ات درحالی که لباس هاش رو داخل چمدون ریخت گفت

-نمیدونم.. برو از پسرت بپرس

با اشک‌گفت و از کلبه بیرون رفت..

به سمت خیابون قدم زد..

منتظر تاکسی بود...
دیدگاه ها (۷)

چند شاتی جونگکوکpart 5بالاخره یه تاکسی پیدا شد..سوار شدم..چم...

چندشاتی جونگکوکpart 6-تو خجالت نمیکشی؟ات با تعجب‌نگاه کرد-من...

چندشاتی جونگکوکpart 3یهو مادر‌کوک روشو کرد به من و گفت- دختر...

چند شاتی جونگکوکpart 2سوال از اتاق و کلبه بیرون رفت.. به‌سمت...

ـבو پـآرتـےپـآرڪ هـܩیشـگـےپآرت : ۲با پلیس تماس گرفتن و پلیس ...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط