چندشاتی جونگکوک
چندشاتی جونگکوک
part 3
یهو مادرکوک روشو کرد به من و گفت
- دخترمخوبی؟ احساس میکنم حالت خوب نیست..
همه بهمنگاه کردن به جز جونگکوک..
-خوبم..
با لبخند فیک گفتم..
-ولی من اینطور فکر نمیکنم..
-نه.. خوبم.. جدی میگم
- باشه.. هرجور راحتی
لبخند زدم..
بقیه شروع کردن ادامه حرف خودشون..
به جونگکوکنگاه کردم که پیش دختر خالش نشسته بود و باهاش میخندید، یا سرش داخل گوشی بود
آروم به سمتش رفتم و کنارش نشستم
-کوک..
نگاهم نکرد.. حتی به خودش زحمت نداد به بله کوتاه رو بگه..
-کوک با تو لم
-چه مرگته احمق؟
-کوک.. چرا اینطوری حرف میزنی خب منچیکار کردم؟
-ببند دهنتو
-کوک..
-اسم منو نیار( صد دفعه گفت اسم بابای منو به زبونت نیار.. عههه احمققق)
-کوک.. من فقطمیخوام بگم سردمه.
-خب چیکار کنم؟ میخوای برات آتیش روشن کنمیاچی؟
مسخره کرد و بهماهمیت نداد
نقس عمیقی کشیدم..
بلند شدم و به سمت اطراف دریا رفتم و راخل خشکی درحال قدم زدن بودم که یهو
part 3
یهو مادرکوک روشو کرد به من و گفت
- دخترمخوبی؟ احساس میکنم حالت خوب نیست..
همه بهمنگاه کردن به جز جونگکوک..
-خوبم..
با لبخند فیک گفتم..
-ولی من اینطور فکر نمیکنم..
-نه.. خوبم.. جدی میگم
- باشه.. هرجور راحتی
لبخند زدم..
بقیه شروع کردن ادامه حرف خودشون..
به جونگکوکنگاه کردم که پیش دختر خالش نشسته بود و باهاش میخندید، یا سرش داخل گوشی بود
آروم به سمتش رفتم و کنارش نشستم
-کوک..
نگاهم نکرد.. حتی به خودش زحمت نداد به بله کوتاه رو بگه..
-کوک با تو لم
-چه مرگته احمق؟
-کوک.. چرا اینطوری حرف میزنی خب منچیکار کردم؟
-ببند دهنتو
-کوک..
-اسم منو نیار( صد دفعه گفت اسم بابای منو به زبونت نیار.. عههه احمققق)
-کوک.. من فقطمیخوام بگم سردمه.
-خب چیکار کنم؟ میخوای برات آتیش روشن کنمیاچی؟
مسخره کرد و بهماهمیت نداد
نقس عمیقی کشیدم..
بلند شدم و به سمت اطراف دریا رفتم و راخل خشکی درحال قدم زدن بودم که یهو
- ۲۳.۴k
- ۲۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط