وقتی تو را می دیدم/می شنیدم، ضربان قلب م بالا می رفت!
وقتی تو را میدیدم/میشنیدم، ضربان قلبم بالا میرفت!
شورِ زندگی بودی، دوپامین بودی، صدای خندههایت مثل پاشیدن چندین پالتِ رنگ روی روزهای سیاهسفید و غبار گرفتهی من بود.
حالا هم چیزهایی از تو آشکار میشود؛ همچنان ضربان قلبم را بالا میبری.. اما اینبار کورتیزول هستی!
مضطربم میکنی، چیزی از جنسِ ناپایداری، من را یک «استیصال» میکنی در صفحهی لغتنامهای که کسی سوادِ خواندنش را ندارد.
[برای ساکن خانه بیستوهشتمِ خیابان شریعتی]
شورِ زندگی بودی، دوپامین بودی، صدای خندههایت مثل پاشیدن چندین پالتِ رنگ روی روزهای سیاهسفید و غبار گرفتهی من بود.
حالا هم چیزهایی از تو آشکار میشود؛ همچنان ضربان قلبم را بالا میبری.. اما اینبار کورتیزول هستی!
مضطربم میکنی، چیزی از جنسِ ناپایداری، من را یک «استیصال» میکنی در صفحهی لغتنامهای که کسی سوادِ خواندنش را ندارد.
[برای ساکن خانه بیستوهشتمِ خیابان شریعتی]
۲۷.۶k
۱۶ تیر ۱۴۰۱