بنظرتون زیادی کوتاه نی؟
بنظرتون زیادی کوتاه نی؟
جوابی نشنیدم سرمو بلند کردم دیدم همه زل زدن بهم
جیمین:این لباس تو تنت معرکس
وی با زمزمه:این دقیقا تایپمه
جونگ کوک: دیدی گفتم این لباسا بیشتر بهت میاد
خوبه افرین بهت فک کردم زن ستیزی
جونگ کوک:فقط زیادی با مدل رفتارت حال نمیکنم
چیه میخوای برات نینی بازی دربیارم؟بشین تا انجام بدم جئون
نامجون:خب برو کفشارم بپوش بیا ببین به لباس وی میخوره یا نه
کفشارو با دستم اوردم (عکس اول)
گذاشتم زمین همون لحظه تهیونگ زانو زد و کفشارو گرفت تو دستش
وی:دستو بزار رو شونم
همین کارو کردم و اونم کفشارو پام میکرد و بنداش رو داشت می بست
جیمین:هع چه خبره؟؟؟
جونگ کوک:هوق ایون می نرسیده دل ملتو بردی
به این میگن کمک کردن نفهم بی مغز
کفشارم پوشیدم و کنار تهیونگ وایسادم
نامجون :بنظرم خیلی به لباس میاد
شوگا:هوم
ممنون که کمک کردین و همینطور ممنون از تو تهیونگ
جونگ کوک:یااا منم کمک کردماا
بشین تا من از تو ممنون باشم بلاخره که قرار بود این لباسم امتحان کنم
خب پسرا من دیگه برم بخوابم شب بخیر
از پله ها رفتم بالا و وارد اتاق شدم که گوشی زنگ خورد
جینا بود
بله اونی●
ایووننننننننن میییییییییییی●
ایی یواش داد نزن کرم کردی●
افتادییی تو یه بوی بندد؟؟؟؟؟؟●
چیز عجیببه؟●
معلومههههههه هیچچچچچ کمپانی نمیزاره ارتیست دختر پسر تو به بند باشنننننننن●
شدم اولیش دیگه *خنده*●
کوفت نخند هفتاا پسرر به دختررر اگه یکیشوننن منحرف باشه بدبختتتت میشیااااا●
نترس قرارداد امضا کردن حق دست زدن بهم رو ندارن●
به هرحال فردا تو مهمونی باهاشون اشنا میشم●
از دست تو●
قطع کردم و رو تخت دراز کشیدم چشام سنگین شد و خوابم برد
فردا یه ارایش ساده ولی خوشگل کردم(عکس دوم) داشتم لباسا رو میپوشیدم
پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون که...
جوابی نشنیدم سرمو بلند کردم دیدم همه زل زدن بهم
جیمین:این لباس تو تنت معرکس
وی با زمزمه:این دقیقا تایپمه
جونگ کوک: دیدی گفتم این لباسا بیشتر بهت میاد
خوبه افرین بهت فک کردم زن ستیزی
جونگ کوک:فقط زیادی با مدل رفتارت حال نمیکنم
چیه میخوای برات نینی بازی دربیارم؟بشین تا انجام بدم جئون
نامجون:خب برو کفشارم بپوش بیا ببین به لباس وی میخوره یا نه
کفشارو با دستم اوردم (عکس اول)
گذاشتم زمین همون لحظه تهیونگ زانو زد و کفشارو گرفت تو دستش
وی:دستو بزار رو شونم
همین کارو کردم و اونم کفشارو پام میکرد و بنداش رو داشت می بست
جیمین:هع چه خبره؟؟؟
جونگ کوک:هوق ایون می نرسیده دل ملتو بردی
به این میگن کمک کردن نفهم بی مغز
کفشارم پوشیدم و کنار تهیونگ وایسادم
نامجون :بنظرم خیلی به لباس میاد
شوگا:هوم
ممنون که کمک کردین و همینطور ممنون از تو تهیونگ
جونگ کوک:یااا منم کمک کردماا
بشین تا من از تو ممنون باشم بلاخره که قرار بود این لباسم امتحان کنم
خب پسرا من دیگه برم بخوابم شب بخیر
از پله ها رفتم بالا و وارد اتاق شدم که گوشی زنگ خورد
جینا بود
بله اونی●
ایووننننننننن میییییییییییی●
ایی یواش داد نزن کرم کردی●
افتادییی تو یه بوی بندد؟؟؟؟؟؟●
چیز عجیببه؟●
معلومههههههه هیچچچچچ کمپانی نمیزاره ارتیست دختر پسر تو به بند باشنننننننن●
شدم اولیش دیگه *خنده*●
کوفت نخند هفتاا پسرر به دختررر اگه یکیشوننن منحرف باشه بدبختتتت میشیااااا●
نترس قرارداد امضا کردن حق دست زدن بهم رو ندارن●
به هرحال فردا تو مهمونی باهاشون اشنا میشم●
از دست تو●
قطع کردم و رو تخت دراز کشیدم چشام سنگین شد و خوابم برد
فردا یه ارایش ساده ولی خوشگل کردم(عکس دوم) داشتم لباسا رو میپوشیدم
پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون که...
۲.۳k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.