🌸
🌸
نشستهام با نبودنت ، تو را در خودم تقاص میشوم
زجر میکشم در امانِ تنهایی تا مبادا چشمانم در نگاه هر غریبهای تو را اعتراف کنند.
کم میآورم در زیادیِ دوریات ، در اسارتِ تنهاییام، در قساوتِ صبوریام...
پُر شدهام از سرزنشهای خود ، در ملامتِ آنچه که نامش حسرت است...
نشستهام با نبودنت...
با آنکه میدانم در انتظار هم میشود بذرِ فراموشی کاشت، میشود رها شد...
با آنکه میدانی با آنکه، بیهوده خوب میدانی
اما هنوز هم عهدیست مرا، بنامِ دوست داشتن...
نشستهام با نبودنت ، تو را در خودم تقاص میشوم
زجر میکشم در امانِ تنهایی تا مبادا چشمانم در نگاه هر غریبهای تو را اعتراف کنند.
کم میآورم در زیادیِ دوریات ، در اسارتِ تنهاییام، در قساوتِ صبوریام...
پُر شدهام از سرزنشهای خود ، در ملامتِ آنچه که نامش حسرت است...
نشستهام با نبودنت...
با آنکه میدانم در انتظار هم میشود بذرِ فراموشی کاشت، میشود رها شد...
با آنکه میدانی با آنکه، بیهوده خوب میدانی
اما هنوز هم عهدیست مرا، بنامِ دوست داشتن...
۳۰.۲k
۲۲ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.