★چند پارتی جونگکوک★
★چند پارتی جونگکوک★
موضوع: وقتی منشیش بودی تا اینکه...
ژنرا:آسمات.غمیگن.عاشقانه.مافیایی
تعداد پارت ها: 4
شخصیت ها:ا/ت,جونگکوک و....
علامت ها:ا/ت + جونگکوک _
+ببخشید..ببخشید الان درستش میکنم
*(صاحب کار ا/ت) این چه گندی هاااا
دخترک دست پا چلفتی گمشو از مغازه من
بیرون اخراجیییییی
ویو ا/ت
مث همیشه:)این کلمه که تو اخراجی هر روز
شنیدم هعی خدایا خوب سلام بچها اسم من
کیم ا/ت هستش من ۱۸ سالمه ما اهل ایرانیم
منظور از ما خانواده ام وقتی به کره مهاجرت
کردیم وضع مالیمون خوب نیس و منو پدرم از
صبح تا شب کار میکنیم که بیماری مادرمو
درمان کنیم من به گفته تمام صاحب کارم خیلی دختر دست پا چلفتی هستم چیکار کنم
دیگ این ۱۰۰مین شغلیه که از دست دادم دیگ
دارم ناامید میشم خسته کفته رفتم خونه
مث همیشه مادرم توی اتاقی که تخت
بیمارستان دستگاه اکسیژن داشت دیدمش
رفتم توی اتاق خودم و خودمو پرت کردم
روی تخت چند دقیقه بعد بلند شدم رفتم
دوش گرفتم اومدم و لباس پوشیدم موهام
خشک کردم روی تختم رفتم توی گوشی
که یه آگاهی کار دیدم توی شرکت معروف
کره سریع رفتم زدم روی اگاهی که یه شماره
زده بود شماره گرفتم بعد چند بوق جواب داد
+:امم سلام
؟:سلام بفرمایید
+:ببخشید خانوم برای آگاهی تون مزاحم شدم
؟:بله فردا ساعت 6:30 به شرکت بیاید
+:بله حتما
گوشی قطع کردم و با خوشحالی روی تخت
پرت شدم ولی سریع خوشحالیم تبدیل به
غم شد اگه دوباره گند بزنم به همه چی
منو اخراج میکنن نه ا/ت نباید این کارو
آنجام بدی فهمیدی یا نههه که با خودم خندیدم
و صدای در آمد سریع رفتم پایین با قیافه
خسته پدرم مواجه شدم رفتم بغلش گفتم
خسته نباشی پدر
پ .ا:مرسی دخترم نگو امروزم اخراج شدی؟
+:امم شاید خوب اره ولی یه شرکت معروف
پیدا کردم فردا باید 6:30 اونجا باشم بهت
قول میدم دیگ گند نزنم و پولو جور کنم
پ.ا:باشه قول دادی هاا
+:قوللللل
پ.ا:خوب حالا حال مادرت چطوره
+:مث همیشه؛)
پ.ا:باشه شامت بخور بخواب فردا باید بری
سرکار
+:چشممممم
شامم خوردم و رفتم توی اتاق مامانم یکم
باهاش حرف زدم با اینکه بیهوش بود ولی
..یکم نگاه به دستگاه ها کردم ببینم همه چی
درسته یا نه رفتم که بخواب که از اتاق بابام
داشتم میگذشتم صدای بابام شنیدم که میگفت
پ.ا:(گریه)خدایا بهم کمک کن شرمنده زن
بچم نشم خدا لعنتم که دخترم میفرستم
کار کنه خدایا بهم کمک کن
چشمام پر اشک شد و سریع رفتم توی
اتاقم صبح از خواب بیدار شدم صبحونه
خوردم و حاضر شدم تاکسی گرفتم و رفتم
به سمت شرکت
+:سلام خانوم من برای آگاهی آمدم
؟: بفرمایید این برگه رو پر کنین
+:چشم
رفتم روی صندلی روبه روی منشی نشستم
که یه صدای جذاب از طرف اتاق آومد که
یکدفعهههه
چون عیده بهتون عیدی میدم پارت 2 میزارم
ولی پارت بعدی شرایط
موضوع: وقتی منشیش بودی تا اینکه...
ژنرا:آسمات.غمیگن.عاشقانه.مافیایی
تعداد پارت ها: 4
شخصیت ها:ا/ت,جونگکوک و....
علامت ها:ا/ت + جونگکوک _
+ببخشید..ببخشید الان درستش میکنم
*(صاحب کار ا/ت) این چه گندی هاااا
دخترک دست پا چلفتی گمشو از مغازه من
بیرون اخراجیییییی
ویو ا/ت
مث همیشه:)این کلمه که تو اخراجی هر روز
شنیدم هعی خدایا خوب سلام بچها اسم من
کیم ا/ت هستش من ۱۸ سالمه ما اهل ایرانیم
منظور از ما خانواده ام وقتی به کره مهاجرت
کردیم وضع مالیمون خوب نیس و منو پدرم از
صبح تا شب کار میکنیم که بیماری مادرمو
درمان کنیم من به گفته تمام صاحب کارم خیلی دختر دست پا چلفتی هستم چیکار کنم
دیگ این ۱۰۰مین شغلیه که از دست دادم دیگ
دارم ناامید میشم خسته کفته رفتم خونه
مث همیشه مادرم توی اتاقی که تخت
بیمارستان دستگاه اکسیژن داشت دیدمش
رفتم توی اتاق خودم و خودمو پرت کردم
روی تخت چند دقیقه بعد بلند شدم رفتم
دوش گرفتم اومدم و لباس پوشیدم موهام
خشک کردم روی تختم رفتم توی گوشی
که یه آگاهی کار دیدم توی شرکت معروف
کره سریع رفتم زدم روی اگاهی که یه شماره
زده بود شماره گرفتم بعد چند بوق جواب داد
+:امم سلام
؟:سلام بفرمایید
+:ببخشید خانوم برای آگاهی تون مزاحم شدم
؟:بله فردا ساعت 6:30 به شرکت بیاید
+:بله حتما
گوشی قطع کردم و با خوشحالی روی تخت
پرت شدم ولی سریع خوشحالیم تبدیل به
غم شد اگه دوباره گند بزنم به همه چی
منو اخراج میکنن نه ا/ت نباید این کارو
آنجام بدی فهمیدی یا نههه که با خودم خندیدم
و صدای در آمد سریع رفتم پایین با قیافه
خسته پدرم مواجه شدم رفتم بغلش گفتم
خسته نباشی پدر
پ .ا:مرسی دخترم نگو امروزم اخراج شدی؟
+:امم شاید خوب اره ولی یه شرکت معروف
پیدا کردم فردا باید 6:30 اونجا باشم بهت
قول میدم دیگ گند نزنم و پولو جور کنم
پ.ا:باشه قول دادی هاا
+:قوللللل
پ.ا:خوب حالا حال مادرت چطوره
+:مث همیشه؛)
پ.ا:باشه شامت بخور بخواب فردا باید بری
سرکار
+:چشممممم
شامم خوردم و رفتم توی اتاق مامانم یکم
باهاش حرف زدم با اینکه بیهوش بود ولی
..یکم نگاه به دستگاه ها کردم ببینم همه چی
درسته یا نه رفتم که بخواب که از اتاق بابام
داشتم میگذشتم صدای بابام شنیدم که میگفت
پ.ا:(گریه)خدایا بهم کمک کن شرمنده زن
بچم نشم خدا لعنتم که دخترم میفرستم
کار کنه خدایا بهم کمک کن
چشمام پر اشک شد و سریع رفتم توی
اتاقم صبح از خواب بیدار شدم صبحونه
خوردم و حاضر شدم تاکسی گرفتم و رفتم
به سمت شرکت
+:سلام خانوم من برای آگاهی آمدم
؟: بفرمایید این برگه رو پر کنین
+:چشم
رفتم روی صندلی روبه روی منشی نشستم
که یه صدای جذاب از طرف اتاق آومد که
یکدفعهههه
چون عیده بهتون عیدی میدم پارت 2 میزارم
ولی پارت بعدی شرایط
۱۶.۱k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.