★چند پارتی جونگکوک★
★چند پارتی جونگکوک★
†پارت 3†
ویو ا/ت
که یکدفعه بیهوش شدم(چیه میخواستین لب بگیرن)وقتی بیهوش آمدم توی یک اتاق کیوت
صورتی گشنگ بودم من واقعا خیلی خوشم
آمده بود خیلی کیوت بود که یکدفعه در باز
شد اون اقاعه آمد تو
_:حال بیبم چطوره؟از اتاقت خوشت امد؟
:چرا منو اومدی اینجا تو منو دزدیدی
_:آدم که زن خودش نمیدزده که
:زن؟من زن تو؟
_:اره
:نه عمرنننن تروخدا بزار من برم پدرم تا
الان نگران شده مادرم مریضه باید تا چند
روز دیگ بره بیمارستان عمل کنه اگه اون
پوله جور نمیکنم از دستش میدم تروخدا
_:من یه شرطی دارم
:چه شرطی هر شرطی باشه فقط من مادرم
خوب کنم
_:...
ویو پدر ا/ت
آمدم خانه ا/ت صدا زدم ولی جواب نداد
رفتم توی اتاقش نبودش همه جا رو گشتم
نبود نگرانش شدم رفتم بیرونم گشتم حتا
اون شرکت لعنتی اما اونجام نبود آمدم خانه
روی مبل نشستم گفتم خدایا چقدر من بدبختم
چه دخترم گمشده زنم مریضه که زنگ در خورد
با سرعت تمام رفتم در باز کردم دیدم یه پسر
جوان دستش پر از تتو و ماشین های مدل آخر
پشت سرش
پ.ا:سلام بفرمایید
_: دخترت آوردم
پ.ا:چیییییی
که ا/ت سرش پایین بود از پشت جونگکوک
آمدم بیرون
:سلام پدر
رفت بغلش
پ.ا:کجا بودی دخترم همه جا رو گشتم
ا/ت همش سرش پایین بود و ناراحت
پ.ا:چیشدع؟؟
_:منو دخترت باهم شرط بستیم اینکه
من پول درمان هر چی قرض اینا رو میدم
ولی دخترت زن من بشه
پ.ا:چیییی مریکته هیز دختر من هیچوقت
اینکارو نمیکنه خودم کار میکنم همه چی رو
درست میکنم
_:اما دخترت موافقت کرده
:اره پدر میدونم خیلی سخته اما مادر حالش
خوب میشه دیگ طلبکارها نمیان در خانه
خانه میخریم دیگ یخچالمون پر از غذا میشه
پ.ا:اما اما نهه(گریه)
:(گریه)اشکال ندارع
برای آخرین بار خداحافظی کردن ا/ت رفت
داخل ماشین که جونگکوک آمد گفت فردا
زنت توی بیمارستان فلان بیار(مثلا بیمارستان
خیلی معروفه)
پ.ا:باشه فقط مراقب دخترم باش
_:لازم نبود بگی
و رفت توی راه ا/ت فقط چشاش پنجره و
خیابون ها رو میدید
_:نمیخوای حرف بزنی؟
:...
_: خیلی خوب باشع
شرایط:
۳۰تا کامنت
۳۰تا لایک
۳۰تا فالو
بچه ها بخاطر حجم زیاد پارت ها رو 5 تا میکنم
#ددی#جونگکوک_جونگ کوک_کوک_وانشات آسمات جونگکوک_وانشات ددی جونگکوک
†پارت 3†
ویو ا/ت
که یکدفعه بیهوش شدم(چیه میخواستین لب بگیرن)وقتی بیهوش آمدم توی یک اتاق کیوت
صورتی گشنگ بودم من واقعا خیلی خوشم
آمده بود خیلی کیوت بود که یکدفعه در باز
شد اون اقاعه آمد تو
_:حال بیبم چطوره؟از اتاقت خوشت امد؟
:چرا منو اومدی اینجا تو منو دزدیدی
_:آدم که زن خودش نمیدزده که
:زن؟من زن تو؟
_:اره
:نه عمرنننن تروخدا بزار من برم پدرم تا
الان نگران شده مادرم مریضه باید تا چند
روز دیگ بره بیمارستان عمل کنه اگه اون
پوله جور نمیکنم از دستش میدم تروخدا
_:من یه شرطی دارم
:چه شرطی هر شرطی باشه فقط من مادرم
خوب کنم
_:...
ویو پدر ا/ت
آمدم خانه ا/ت صدا زدم ولی جواب نداد
رفتم توی اتاقش نبودش همه جا رو گشتم
نبود نگرانش شدم رفتم بیرونم گشتم حتا
اون شرکت لعنتی اما اونجام نبود آمدم خانه
روی مبل نشستم گفتم خدایا چقدر من بدبختم
چه دخترم گمشده زنم مریضه که زنگ در خورد
با سرعت تمام رفتم در باز کردم دیدم یه پسر
جوان دستش پر از تتو و ماشین های مدل آخر
پشت سرش
پ.ا:سلام بفرمایید
_: دخترت آوردم
پ.ا:چیییییی
که ا/ت سرش پایین بود از پشت جونگکوک
آمدم بیرون
:سلام پدر
رفت بغلش
پ.ا:کجا بودی دخترم همه جا رو گشتم
ا/ت همش سرش پایین بود و ناراحت
پ.ا:چیشدع؟؟
_:منو دخترت باهم شرط بستیم اینکه
من پول درمان هر چی قرض اینا رو میدم
ولی دخترت زن من بشه
پ.ا:چیییی مریکته هیز دختر من هیچوقت
اینکارو نمیکنه خودم کار میکنم همه چی رو
درست میکنم
_:اما دخترت موافقت کرده
:اره پدر میدونم خیلی سخته اما مادر حالش
خوب میشه دیگ طلبکارها نمیان در خانه
خانه میخریم دیگ یخچالمون پر از غذا میشه
پ.ا:اما اما نهه(گریه)
:(گریه)اشکال ندارع
برای آخرین بار خداحافظی کردن ا/ت رفت
داخل ماشین که جونگکوک آمد گفت فردا
زنت توی بیمارستان فلان بیار(مثلا بیمارستان
خیلی معروفه)
پ.ا:باشه فقط مراقب دخترم باش
_:لازم نبود بگی
و رفت توی راه ا/ت فقط چشاش پنجره و
خیابون ها رو میدید
_:نمیخوای حرف بزنی؟
:...
_: خیلی خوب باشع
شرایط:
۳۰تا کامنت
۳۰تا لایک
۳۰تا فالو
بچه ها بخاطر حجم زیاد پارت ها رو 5 تا میکنم
#ددی#جونگکوک_جونگ کوک_کوک_وانشات آسمات جونگکوک_وانشات ددی جونگکوک
۱۷.۳k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.