زندگیه دیگه

زندگیه دیگه ...
گاهی خسته میشی ...
خیلی خسته میشی ...
اونقد که دوس داری ...
خودکارتو بزاری لای صفحاتش ...
یه مدت بری سراغ خودت ...
هیچ کاری نکنی ...
حتی نفسم نکشی ...
اما مشکل اینجاست ...
بعد که برمیگردی میبینی ...
یه نفر خودکارو از لای کتاب زندگیت بیرون کشیده ...
و تو هم یادت نمیاد کدوم صفحه بودی ...
گم میشی ...
و هیچی توی دنیا بدتر از این نیست ...
که ندونی کجای زندگیتی ...
دیدگاه ها (۲۰)

"ﺁﺩﻣﻬﺎ "ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ ...ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ...ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮ...

به گمانم حواست به پاییز نیستــ ...آمده است ...خیالم راحت است...

گُم شُده ام ...هَمچون بَرگی ...که به پاییزی ترین سَفرِ قَرن ...

دلتنگی یعنی ...خیابانی شلوغ پر از همه آنها ...که شبیه تواند ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط