پارت16
#پارت16
شیطونکِ بابا🥺💜
فوری اومدم بیرون و مانتو مدرسمو پوشیدم و شونه ای به موهام زدم ، گوشیمو برداشتم و با دیدن ساعت ۶:۵۰ دقیقه شکه شدم
چرا پس ساعت هفته؟ شاید ساعتم خراب شده بود ، به پذیرایی رفتم ولی بازم ساعت ۷ رو نشون میداد
طلب کارانه به سمت آشپزخونه رفتم و به مامان گفتم:
_ دروغگو ساعت که هفتم نشده هنوز
مامان ریز ریز خندید و گفت:
+ بده خواستم زودتر آماده شی؟؟ بیا صبحونه بخور
از دست کاراش تیک عصبی گرفته بودم و پلکم داشت میپرید
_ رفیق بی کلک فقط خودت و بس ، خب سردرد گرفتم یهویی از خواب بیدارم کردی نامسلمون ، کوفت میخورم من اه
+ غنچه بشین صبحونتو بخور بچه بازی درنیار
دستی تو هوا براش تکون دادم و به اتاقم برگشتم ، وای سرم درد میکرد اصن از فشار ، روی صندلی میز آرایشم نشستم و شروع کردم به بافتن موهایی که تا پایین کمرم بود
موهامو با آرامش بافتم و کرم نرم کننده به همراه تینتی به لبم زدم
مقنعمو سرکردم و بعد از برداشتن کیفم بدون خدافظی از خونه زدم بیرون ، مامان هرچی اصراد کرد که صبونه بخورم اما گوش نکردم
گوشیمو درآوردم و آهنگی پلی کردم ، داشتم از جلوی سوپری عباس آقا رد میشدم که با دیدن پسر ایکبیریش ایشی زیر لب گفتم
خدایا روزمو با این کریح الفیس شروع کردی؟؟ خدا به داد آخرش برسه پس
پسره که اسمش مهراب بود دنبالم راه افتاد و هی پشت سرم پیس پیسمیکرد
شیطونکِ بابا🥺💜
فوری اومدم بیرون و مانتو مدرسمو پوشیدم و شونه ای به موهام زدم ، گوشیمو برداشتم و با دیدن ساعت ۶:۵۰ دقیقه شکه شدم
چرا پس ساعت هفته؟ شاید ساعتم خراب شده بود ، به پذیرایی رفتم ولی بازم ساعت ۷ رو نشون میداد
طلب کارانه به سمت آشپزخونه رفتم و به مامان گفتم:
_ دروغگو ساعت که هفتم نشده هنوز
مامان ریز ریز خندید و گفت:
+ بده خواستم زودتر آماده شی؟؟ بیا صبحونه بخور
از دست کاراش تیک عصبی گرفته بودم و پلکم داشت میپرید
_ رفیق بی کلک فقط خودت و بس ، خب سردرد گرفتم یهویی از خواب بیدارم کردی نامسلمون ، کوفت میخورم من اه
+ غنچه بشین صبحونتو بخور بچه بازی درنیار
دستی تو هوا براش تکون دادم و به اتاقم برگشتم ، وای سرم درد میکرد اصن از فشار ، روی صندلی میز آرایشم نشستم و شروع کردم به بافتن موهایی که تا پایین کمرم بود
موهامو با آرامش بافتم و کرم نرم کننده به همراه تینتی به لبم زدم
مقنعمو سرکردم و بعد از برداشتن کیفم بدون خدافظی از خونه زدم بیرون ، مامان هرچی اصراد کرد که صبونه بخورم اما گوش نکردم
گوشیمو درآوردم و آهنگی پلی کردم ، داشتم از جلوی سوپری عباس آقا رد میشدم که با دیدن پسر ایکبیریش ایشی زیر لب گفتم
خدایا روزمو با این کریح الفیس شروع کردی؟؟ خدا به داد آخرش برسه پس
پسره که اسمش مهراب بود دنبالم راه افتاد و هی پشت سرم پیس پیسمیکرد
۲.۳k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.