!♡عشق مافیایی♡!
!♡عشق مافیایی♡!
!♡𝓜𝓪𝓯𝓲𝓪 𝓛𝓸𝓿𝓮♡!
p9♡
(ا.ت ویو)
رفتم نزدیک تهیونگ یه یهو یادم افتاد امروز میونگ وو (اوپا یا داداش بزرگه ا.ت) قراره بیاد اینجا...!
& : ای وااااااااای...
~ : چی شد؟ *پوزخنده زد*
& : کوفت^-^امروز اوپام میاد و توی عنتر(درست حرف بزن ا.تتتتت-_-)اینجای-_-
~ : خوب میتونی ولم کنی برم...*با پوزخند*
& : فکرشم نکن...
اومدم بیرون و رفتم آماده شم...یه لباس خوشگل پوشیدم(اسلاید دوم)و یه رژ هلویی زدم و رفتم پایین که دیدم میونگ وو اومده...
(میونگ ویو)
از اونجایی که هروقت میرفتم خونه ی ا.ت یه گروگان بدبختی داشت ، گفتم امروز ام برم حتما یکی تو خونشه...حاضر شدم و لباسم رو پوشیدم(اسلاید سوم)و راه افتادم...بعد یه ساعت رسیدم و دیدم به به چه عمارتی...(علامت میونگ €)
& : اوپااااااااااا^-^*پرید بغلش*
€ : سلام خنگول^-^*بغلش کرد*
& : عههه...دلت میاد؟*خودشو کیوت کرد*
€ : نه خدایی^-^
& : بیا بغلم^-^
€ : مسخره بازی در نیار دیگه...حالا گروگان جدیدت کو؟
& : ت...تو از کجا میدونی؟
€ : نترس...حدس زدم چون همیشه ینفرو داری...
& : آها...بیا اینجاس...*رفت سمت اتاق*
€ : اون که کیم تهیونگه...*با کمی اخم*
& : میشناسیش؟
€ : آره اون........
(خوب دیگه الان دارم میرم استخر بقیشو فردا میزارم:))) )
!♡𝓜𝓪𝓯𝓲𝓪 𝓛𝓸𝓿𝓮♡!
p9♡
(ا.ت ویو)
رفتم نزدیک تهیونگ یه یهو یادم افتاد امروز میونگ وو (اوپا یا داداش بزرگه ا.ت) قراره بیاد اینجا...!
& : ای وااااااااای...
~ : چی شد؟ *پوزخنده زد*
& : کوفت^-^امروز اوپام میاد و توی عنتر(درست حرف بزن ا.تتتتت-_-)اینجای-_-
~ : خوب میتونی ولم کنی برم...*با پوزخند*
& : فکرشم نکن...
اومدم بیرون و رفتم آماده شم...یه لباس خوشگل پوشیدم(اسلاید دوم)و یه رژ هلویی زدم و رفتم پایین که دیدم میونگ وو اومده...
(میونگ ویو)
از اونجایی که هروقت میرفتم خونه ی ا.ت یه گروگان بدبختی داشت ، گفتم امروز ام برم حتما یکی تو خونشه...حاضر شدم و لباسم رو پوشیدم(اسلاید سوم)و راه افتادم...بعد یه ساعت رسیدم و دیدم به به چه عمارتی...(علامت میونگ €)
& : اوپااااااااااا^-^*پرید بغلش*
€ : سلام خنگول^-^*بغلش کرد*
& : عههه...دلت میاد؟*خودشو کیوت کرد*
€ : نه خدایی^-^
& : بیا بغلم^-^
€ : مسخره بازی در نیار دیگه...حالا گروگان جدیدت کو؟
& : ت...تو از کجا میدونی؟
€ : نترس...حدس زدم چون همیشه ینفرو داری...
& : آها...بیا اینجاس...*رفت سمت اتاق*
€ : اون که کیم تهیونگه...*با کمی اخم*
& : میشناسیش؟
€ : آره اون........
(خوب دیگه الان دارم میرم استخر بقیشو فردا میزارم:))) )
۶.۴k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.