𝕡𝕒𝕣𝕥²⁰
𝕡𝕒𝕣𝕥²⁰
"فلش بک بار"
وقتی وارد شدیم کلی چشم رومون بود! و خوب چون اونجا پاتوق هر هفته تهیونگ بود همه اون و منو میشناختن و از رابطه مون خبر داشتن! به محض وارد شدنمون یه دسته دختر هرزه با لباسای ناجور به سمتمون اومدن و دور ته جمع شدن! ته دستمو محکم گرفته بود تا فرار نکنم! یکی از اون دخترا ک از همه هرزه تر نظر میومد اومد جلو و ته رو بغل کرد!
&امم خوشحالم ک دوباره میبینمت! خیلی دلم برات تنگ شده بود، آخه یه هفته یه هفته واسه ملاقات دیر نیست؟ نمیشه زود تر همو ببینیم؟(با کلی عشوه)
_(تهیونگ جوابی بهش نداد)
&امم ایشون کین؟ (اشاره ب ات)
_ایشون ات دوست دختر منه! و اما بارداره دوست ندارم اذیت بشه لطفا حواستون بهش باشه!
با شنیدن این جمله چشای دخترا گرد شد و با تعجب بهم نگاه میکردن!
قشنگ میشد خشم رو تو چشمای دختره دید! از ته دلش داشت آتیش میگرفت!
&اه...امم...چیزه..بچه خودته؟
_بهم نمیخوره بتونم بچه بکارم؟؟
&اووو.نه من همچین جسارتی نداشتم! اتفاقا پدر شدن خیلی بهت میاد! بفرمایین بشینین!
ته منو کنار خودش نشوند و محکم دستمو گرفته بود تا در نرم! طبق معمول داشت زیاده روی میکرد! وایی اگ تحریک بشه بعد... بهتر اگ بچش سقط بشه اونوقت دیگ دلیلی واسه نگه داشتنم کنار خودش نداره! ولی اگ بعد سقط شدن تحدیدم کنه چی؟ اونوقت نع دیگ میتونم بچه دار شم نع میتونم برگردم پیش هان!
+ته نمیخوای بس کنی؟ حواست هست! اگ حالت بد بشه من نمیتونم کاری کنم!
بی توجه به خوردنش ادامه داد!
نکنه بخواد جلوی من با یه دختر دیگ س*س کنه و با این کارش اذیتم کنه؟
میون همین فکرا بودم ک....
"ویو هان"
وقت رفتن به بار بود!
ماسک زدیم تا شناخته نشیم و رفتیم داخل،ازهمونجا دوربین رو آماده کرده بودیم تا ازش فیلم بگیریم!
×هعی هیونجین! اونجاس
*اون هول تر از این حرفاس! دلم واسه ات میسوزه!
خیلی راحت مشروب میخورد و میخندید! کلی دختر دور و برش نشسته بودن! ات چرا همچین هولیو دوست داری؟
یه دختر ک کنار ته بود و دست ته تو دستش بود برعکس بقیه دخترا اصلا نمیخندید و نگران به نظر میومد! از این زاویه نمیشد درست و حسابی فیلم گرفت پس رفتیم یه جای دیگه تا دید بهتری داشته باشیم،ک....
هیونجین:وایسا ببینم اون ات نیس؟
×چی؟ ات الان تو خونس؟ چرا چرت میگی...
ک دیدم اون چقد شبیه ات اس! کنترلم از دست دادمو به کنار تهیونگ و اون دخترا رفتم و به صورت ات خیره بودم!
*هان چیکار میکنی؟(دنبالش رفت)
#فیک
#فیک
#فیک
"فلش بک بار"
وقتی وارد شدیم کلی چشم رومون بود! و خوب چون اونجا پاتوق هر هفته تهیونگ بود همه اون و منو میشناختن و از رابطه مون خبر داشتن! به محض وارد شدنمون یه دسته دختر هرزه با لباسای ناجور به سمتمون اومدن و دور ته جمع شدن! ته دستمو محکم گرفته بود تا فرار نکنم! یکی از اون دخترا ک از همه هرزه تر نظر میومد اومد جلو و ته رو بغل کرد!
&امم خوشحالم ک دوباره میبینمت! خیلی دلم برات تنگ شده بود، آخه یه هفته یه هفته واسه ملاقات دیر نیست؟ نمیشه زود تر همو ببینیم؟(با کلی عشوه)
_(تهیونگ جوابی بهش نداد)
&امم ایشون کین؟ (اشاره ب ات)
_ایشون ات دوست دختر منه! و اما بارداره دوست ندارم اذیت بشه لطفا حواستون بهش باشه!
با شنیدن این جمله چشای دخترا گرد شد و با تعجب بهم نگاه میکردن!
قشنگ میشد خشم رو تو چشمای دختره دید! از ته دلش داشت آتیش میگرفت!
&اه...امم...چیزه..بچه خودته؟
_بهم نمیخوره بتونم بچه بکارم؟؟
&اووو.نه من همچین جسارتی نداشتم! اتفاقا پدر شدن خیلی بهت میاد! بفرمایین بشینین!
ته منو کنار خودش نشوند و محکم دستمو گرفته بود تا در نرم! طبق معمول داشت زیاده روی میکرد! وایی اگ تحریک بشه بعد... بهتر اگ بچش سقط بشه اونوقت دیگ دلیلی واسه نگه داشتنم کنار خودش نداره! ولی اگ بعد سقط شدن تحدیدم کنه چی؟ اونوقت نع دیگ میتونم بچه دار شم نع میتونم برگردم پیش هان!
+ته نمیخوای بس کنی؟ حواست هست! اگ حالت بد بشه من نمیتونم کاری کنم!
بی توجه به خوردنش ادامه داد!
نکنه بخواد جلوی من با یه دختر دیگ س*س کنه و با این کارش اذیتم کنه؟
میون همین فکرا بودم ک....
"ویو هان"
وقت رفتن به بار بود!
ماسک زدیم تا شناخته نشیم و رفتیم داخل،ازهمونجا دوربین رو آماده کرده بودیم تا ازش فیلم بگیریم!
×هعی هیونجین! اونجاس
*اون هول تر از این حرفاس! دلم واسه ات میسوزه!
خیلی راحت مشروب میخورد و میخندید! کلی دختر دور و برش نشسته بودن! ات چرا همچین هولیو دوست داری؟
یه دختر ک کنار ته بود و دست ته تو دستش بود برعکس بقیه دخترا اصلا نمیخندید و نگران به نظر میومد! از این زاویه نمیشد درست و حسابی فیلم گرفت پس رفتیم یه جای دیگه تا دید بهتری داشته باشیم،ک....
هیونجین:وایسا ببینم اون ات نیس؟
×چی؟ ات الان تو خونس؟ چرا چرت میگی...
ک دیدم اون چقد شبیه ات اس! کنترلم از دست دادمو به کنار تهیونگ و اون دخترا رفتم و به صورت ات خیره بودم!
*هان چیکار میکنی؟(دنبالش رفت)
#فیک
#فیک
#فیک
۱۲.۴k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.