𝕡𝕒𝕣𝕥¹⁸
𝕡𝕒𝕣𝕥¹⁸
"ویو هان"
چون امشب باید با فلیکس به تعقیب ته میرفتیم، شبو نرفتم خونه و کارامو انجام دادم تا راحت باشم!
خیلی نگران ات اَم اما خب چاره ای ندارم!
برای اینکه بفهمم دیشب رفته پیش نونا یا نع بهش زنگ میزنم اما جواب نمیده!
×عجیبه!
به نونا زنگ میزنم
÷بله؟
×سلام
×سلام هان!صبت بخیر
×امم میگم میشه گوشی رو بدین به ات!
÷ات؟ اون اینجا چیکار میکنه؟
×یعنی چی؟ اونکه تنهایی میترسه بخوابه؟
÷مگ تو پیشش نبودی؟
×هیچی ممنون!
گوشیو قطع کرد. یعنی دیشب تنهایی خوابیده! احتمالا خیلی اذیت شده! آره شاید دیشب کلا بیدار بوده و الان هم خوابیده!
پس رفتم سراغ کارای خودم!
بعد چندمین دوباره بهش زنگ زدم!
بوققق
"ویو ات"
تازه از خواب بیدار شده بودیم و داشتیم میرفتیم صبحونه ک دیدم هان زنگ زد!
گلومو صاف کردمو جواب دادم
+سلام هانن!
_(عصبی بهش خیره شده)
×بیبیم چطوره؟
+(متوجه عصبانیت ته شدم پس بلند شدم تا یه جای دیگه با هان حرف بزنم) امم دیشب کجا بودی؟
×کمپانی موندم! ببینم تو دیشب خونه نترسیدی؟
+نع مگ بچه ام؟حالا بگو ببینم کی میای؟دلم تنگ شده¡(سریع پیچوندم)
×قول میدم ظهر میام!
+منتظرم
قطع کردم
دلم شور میزد!
_خوب بلدی عشوه بیای!
+(ترسیدم)تو چرا اینجایییی!
_این بچه نتیجه همین عشوه هاته! اما باید بفهمی ک دیگ حق نداری واسه کسی جز من عشوه بیای! حق نداری به کس دیگه ای جز من فک کنی! فقط من!
به چشاش خیره بودم! اون خط و نشون کشیدناش دیوونم میکنه!
_باشه بیبی؟
الان باید چی بگم؟ نمیدونم!
+اخخخ خیلی گرسنمه! بریم پایین!
(بعد صبحونه)+ ته من باید برم خونه!
_تا فردا پیش خودمی!
+چرت و پرت نگو من وقت ندارم الان هان میرسه!
_میریم ولی عصر حاضر باش!
بعد کلی سر و کله زدن با ته رسیدم خونه و سریع رفتم و خونه رو مرتب کردم و غذا درست کردم،
بعد چندمین هان اومد و با هم غذا خوردیم
×امم تا چند ساعت دیگه من باید دوباره برم!
+برا چی؟
×قول میدم بعدا توضیح میدم! راستی ایندفعه نونا هم نیست اگ بخوای میتونم به هیونجین بگم بیاد پیشت!
یادم اومد ک ته گفته میاد
+نع اتفاقا خیلی دوست دارم اینطوری!
×باشه پس من میرم
(رفتم و بقلش کردم)+ خدافظ
"ویو هان"
چون امشب باید با فلیکس به تعقیب ته میرفتیم، شبو نرفتم خونه و کارامو انجام دادم تا راحت باشم!
خیلی نگران ات اَم اما خب چاره ای ندارم!
برای اینکه بفهمم دیشب رفته پیش نونا یا نع بهش زنگ میزنم اما جواب نمیده!
×عجیبه!
به نونا زنگ میزنم
÷بله؟
×سلام
×سلام هان!صبت بخیر
×امم میگم میشه گوشی رو بدین به ات!
÷ات؟ اون اینجا چیکار میکنه؟
×یعنی چی؟ اونکه تنهایی میترسه بخوابه؟
÷مگ تو پیشش نبودی؟
×هیچی ممنون!
گوشیو قطع کرد. یعنی دیشب تنهایی خوابیده! احتمالا خیلی اذیت شده! آره شاید دیشب کلا بیدار بوده و الان هم خوابیده!
پس رفتم سراغ کارای خودم!
بعد چندمین دوباره بهش زنگ زدم!
بوققق
"ویو ات"
تازه از خواب بیدار شده بودیم و داشتیم میرفتیم صبحونه ک دیدم هان زنگ زد!
گلومو صاف کردمو جواب دادم
+سلام هانن!
_(عصبی بهش خیره شده)
×بیبیم چطوره؟
+(متوجه عصبانیت ته شدم پس بلند شدم تا یه جای دیگه با هان حرف بزنم) امم دیشب کجا بودی؟
×کمپانی موندم! ببینم تو دیشب خونه نترسیدی؟
+نع مگ بچه ام؟حالا بگو ببینم کی میای؟دلم تنگ شده¡(سریع پیچوندم)
×قول میدم ظهر میام!
+منتظرم
قطع کردم
دلم شور میزد!
_خوب بلدی عشوه بیای!
+(ترسیدم)تو چرا اینجایییی!
_این بچه نتیجه همین عشوه هاته! اما باید بفهمی ک دیگ حق نداری واسه کسی جز من عشوه بیای! حق نداری به کس دیگه ای جز من فک کنی! فقط من!
به چشاش خیره بودم! اون خط و نشون کشیدناش دیوونم میکنه!
_باشه بیبی؟
الان باید چی بگم؟ نمیدونم!
+اخخخ خیلی گرسنمه! بریم پایین!
(بعد صبحونه)+ ته من باید برم خونه!
_تا فردا پیش خودمی!
+چرت و پرت نگو من وقت ندارم الان هان میرسه!
_میریم ولی عصر حاضر باش!
بعد کلی سر و کله زدن با ته رسیدم خونه و سریع رفتم و خونه رو مرتب کردم و غذا درست کردم،
بعد چندمین هان اومد و با هم غذا خوردیم
×امم تا چند ساعت دیگه من باید دوباره برم!
+برا چی؟
×قول میدم بعدا توضیح میدم! راستی ایندفعه نونا هم نیست اگ بخوای میتونم به هیونجین بگم بیاد پیشت!
یادم اومد ک ته گفته میاد
+نع اتفاقا خیلی دوست دارم اینطوری!
×باشه پس من میرم
(رفتم و بقلش کردم)+ خدافظ
۱۳.۲k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.