اشک حسرت پارت۹۷
#اشک حسرت #پارت۹۷
آسمان:
کیه ؟
برگشتم وآیدین رو نگاه کردم اخم کردم وگفتم : هر کی باشه
آیدین موبایلمو از دستم کشید وگفت : بفرمایید ...شمایید هدیه خانم ...نه خواهش می کنم ..فردا ؟! بهتون اطلاع میدم
گوشی رو قطع کرد ومن متحیر نگاهش کردم
- چیکار کردی ؟ آیدین من داشتم حرف می زدم .
خم شد طرفم وگفت : بهش چی گفتی که فردا میری باهاش خرید ؟
- اره مگه قرار نرم
آیدین : نه کجا بری من این اجازه رو نمی دم
- اجازه نمیدی ؟
آیدین : نه
رفت طرف در گوشی ام رو هم برد متعجب از کارش بودم دم در برگشت وگفت : بار آخرتم باشه بدون اجازه ای من قرار باهر کسی بزاری
- آیدین دیونه شدی تو زن داداشمه... تو منظورت چیه ؟
آیدین : احتیاط می کنم
- آیدین نکنه تو به من شک داری ؟
چیزی نگفت ورفت عصبی شدم وجیغ زدم
- آیدین تو چطور می تونی ...
برگشت وتو چهار چوب در وایساد با گریه گفتم : یه بار دیگه تکرار کردی آیدین خودمو می کشم
آیدین : این حقو ندارم
- نداری...حق نداری به من تهمت بزنی چیزی که نیست ..
آیدین : من که هنوز نگفتم بری یا نه خودت الکی شلوغش می کنی
گوشی رو پرت کرد رو تخت وگفت : اگه بهت اعتماد نداشتم برات ماشین نمی خریدم بگم بری سر کار تو خودت از خونه بیرون نمیری ولی دوست ندارم با خواهر سعید رفت آمد کنی بعد پات باز شه خونشون سعید رو ببینی
- چی میگی آیدین فکر می کنی انقدر کثیفم مثله تو ...
با خشم اومد طرفم دستش زودتر از خودش بهم رسید وسیلی محکمی زد تو صورتم دستش خیلی سنگین بود صورتم داغ شده بود دستشو رو گلوم فشار داد و محکم زدم به دیوار
آیدین : دوستت دارم نفهم ...دوستت دارم چرا نمی خوای باور کنی من شوهرتم... چرااا
از صدای فریادش گوشام کر شده بود موهام چنگ زد وگفت : آدم نمیشی آسمان آدم ات می کنم
لباسمو تو تنم جر داد ومثله وحشی ها انداختم رو تخت وافتاد به جونم ومن تقلا می کردم با ضربه ای دستش که زد به صورتم ضعف کردم
ودست از تقلا برداشتم جای جای بدنم می سوخت این دوست داشتن بود ؟؟؟!!!!
آسمان:
کیه ؟
برگشتم وآیدین رو نگاه کردم اخم کردم وگفتم : هر کی باشه
آیدین موبایلمو از دستم کشید وگفت : بفرمایید ...شمایید هدیه خانم ...نه خواهش می کنم ..فردا ؟! بهتون اطلاع میدم
گوشی رو قطع کرد ومن متحیر نگاهش کردم
- چیکار کردی ؟ آیدین من داشتم حرف می زدم .
خم شد طرفم وگفت : بهش چی گفتی که فردا میری باهاش خرید ؟
- اره مگه قرار نرم
آیدین : نه کجا بری من این اجازه رو نمی دم
- اجازه نمیدی ؟
آیدین : نه
رفت طرف در گوشی ام رو هم برد متعجب از کارش بودم دم در برگشت وگفت : بار آخرتم باشه بدون اجازه ای من قرار باهر کسی بزاری
- آیدین دیونه شدی تو زن داداشمه... تو منظورت چیه ؟
آیدین : احتیاط می کنم
- آیدین نکنه تو به من شک داری ؟
چیزی نگفت ورفت عصبی شدم وجیغ زدم
- آیدین تو چطور می تونی ...
برگشت وتو چهار چوب در وایساد با گریه گفتم : یه بار دیگه تکرار کردی آیدین خودمو می کشم
آیدین : این حقو ندارم
- نداری...حق نداری به من تهمت بزنی چیزی که نیست ..
آیدین : من که هنوز نگفتم بری یا نه خودت الکی شلوغش می کنی
گوشی رو پرت کرد رو تخت وگفت : اگه بهت اعتماد نداشتم برات ماشین نمی خریدم بگم بری سر کار تو خودت از خونه بیرون نمیری ولی دوست ندارم با خواهر سعید رفت آمد کنی بعد پات باز شه خونشون سعید رو ببینی
- چی میگی آیدین فکر می کنی انقدر کثیفم مثله تو ...
با خشم اومد طرفم دستش زودتر از خودش بهم رسید وسیلی محکمی زد تو صورتم دستش خیلی سنگین بود صورتم داغ شده بود دستشو رو گلوم فشار داد و محکم زدم به دیوار
آیدین : دوستت دارم نفهم ...دوستت دارم چرا نمی خوای باور کنی من شوهرتم... چرااا
از صدای فریادش گوشام کر شده بود موهام چنگ زد وگفت : آدم نمیشی آسمان آدم ات می کنم
لباسمو تو تنم جر داد ومثله وحشی ها انداختم رو تخت وافتاد به جونم ومن تقلا می کردم با ضربه ای دستش که زد به صورتم ضعف کردم
ودست از تقلا برداشتم جای جای بدنم می سوخت این دوست داشتن بود ؟؟؟!!!!
۱۲.۸k
۲۷ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.