پارت پنجم لایک کنیددد قلب سفید من 🤍 🐼
#پارت_پنجم
شخصیت ها : هیوجین ا/ت کاملیا
خلاصه :ا/ت دختر 17 ساله با دوستش برای ادامه تحصیل به کره جنوبی اومدن
هیونجین پسر ایدلی که همه ی دخترا براش می مردن اما ا/ت نه پس هیونجین هم تصمیم گرفت اونو عاشق خودش کنه ولی.......
هینوجین
رفتیم کلاس و ا/ت جزوه می نوشت
منم ا/ت رو دید میزدم
خدایااا بسه دیگه
باید بهش بگم اما اگه پسم بزنه چی
خیلی نگران بودم همین طور که تو فکر بودم
ا/ت :بلند شوو زنگ خوردد بیا بریم تو حیاط
هیونجین :ها... باش
هیونجین
استرس داشتم تصمیم گرفتم دعوتش کنم بیاد خونمون اما اون دفعه نه ولش کن
بهش میگم شب بیاد کنار ساحل
هیونجین :ا/ت
ا/ت :بله
هیونجین :امشب بی کاری
ا/ت :من کی کار داشتم
هیونجین: شب میای لب ساحل فلان جا
ا/ت :ساحل چرا
ا/ت: تو بیا
ا/ت: باش
ا/ت کلاس تموم رفتم خونه تو سرویس کلی با کاملیا خندیدیم بهش گفتم شب قرار دار کجا و با کی بهش گغتم باهام بیاد چون میترسم اونم قبول کرد رفتیم خونه و تکالیفمون رو نوشتیم بعدم رفتیم بازار دو دست لباس شیک بر داشتیم و اومدیم خونه و به خودمون رسیدیم
کاملیا :وایی چ جذابب شدی
ا/ت :مرصی تو هم همینطور
بعد رفتیم لب ساحل و هیونجین جلومون سبز شد
هیوجین :وایی چرا نمیاد
عرر اون ا/تعه چ خشگل. شدههه
خودمو جمع کردمو رفتم سلام کردم اما ا/ت ترسید
ا/ت:سلام چرا اینجاییم
هیونجین :باید چشماتو ببندی
ا/ت
چشمامو بستم و وقتی باز کردم یه نوری دیدم که با گلبرگ یه فلب بود که داخلش نوشته شده بود ا/ت وایییییییی
هیونجین :راستش ا/ت من از.......
ا/ت : تو از من خوشت میاد و خیلیم ضایعی
و.........
بیب بریم پارت بدی 🐼 🧚
شخصیت ها : هیوجین ا/ت کاملیا
خلاصه :ا/ت دختر 17 ساله با دوستش برای ادامه تحصیل به کره جنوبی اومدن
هیونجین پسر ایدلی که همه ی دخترا براش می مردن اما ا/ت نه پس هیونجین هم تصمیم گرفت اونو عاشق خودش کنه ولی.......
هینوجین
رفتیم کلاس و ا/ت جزوه می نوشت
منم ا/ت رو دید میزدم
خدایااا بسه دیگه
باید بهش بگم اما اگه پسم بزنه چی
خیلی نگران بودم همین طور که تو فکر بودم
ا/ت :بلند شوو زنگ خوردد بیا بریم تو حیاط
هیونجین :ها... باش
هیونجین
استرس داشتم تصمیم گرفتم دعوتش کنم بیاد خونمون اما اون دفعه نه ولش کن
بهش میگم شب بیاد کنار ساحل
هیونجین :ا/ت
ا/ت :بله
هیونجین :امشب بی کاری
ا/ت :من کی کار داشتم
هیونجین: شب میای لب ساحل فلان جا
ا/ت :ساحل چرا
ا/ت: تو بیا
ا/ت: باش
ا/ت کلاس تموم رفتم خونه تو سرویس کلی با کاملیا خندیدیم بهش گفتم شب قرار دار کجا و با کی بهش گغتم باهام بیاد چون میترسم اونم قبول کرد رفتیم خونه و تکالیفمون رو نوشتیم بعدم رفتیم بازار دو دست لباس شیک بر داشتیم و اومدیم خونه و به خودمون رسیدیم
کاملیا :وایی چ جذابب شدی
ا/ت :مرصی تو هم همینطور
بعد رفتیم لب ساحل و هیونجین جلومون سبز شد
هیوجین :وایی چرا نمیاد
عرر اون ا/تعه چ خشگل. شدههه
خودمو جمع کردمو رفتم سلام کردم اما ا/ت ترسید
ا/ت:سلام چرا اینجاییم
هیونجین :باید چشماتو ببندی
ا/ت
چشمامو بستم و وقتی باز کردم یه نوری دیدم که با گلبرگ یه فلب بود که داخلش نوشته شده بود ا/ت وایییییییی
هیونجین :راستش ا/ت من از.......
ا/ت : تو از من خوشت میاد و خیلیم ضایعی
و.........
بیب بریم پارت بدی 🐼 🧚
۴۷.۸k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.