پارت27
#پارت27
من ازت متنفر نیستم
با هول خدشو رسوند بهم و تو بغلش کشیدم و شروع کرد نوازش کردن موهام
سرم و به سینش چسبوندم و بلند تر زار میزدم
دوتامون انگار دیوونه شدت بودیم
من از اینطرف زار میزدم
شوگا از اینطرف فاز این خش قلبارو برداشته بود
شوگا: درد داری..؟
سرم و از رو سینش برداشتم و با پشت دست اشکام و پس زدم
وسرم وتکون دادم
لبخندی زد
با یه حرکت بلندم کرد و به طرف حموم حرکت کرد
وارد حموم شد و گذاشنم زمین در حموم و قفل کرد و به طرف وان رفت
-چیکار میکنی دیقا..؟
شوگا: واضح نیست واقعا؟ خو دارم وان و برات آماده میکنم
-مرصی.. ولی خودم میتونم حووم کنم
شوگا: مگه گفتم بلد نیستی؟
-ن خب منظورم اینکه میتونی بری بیرون من خودم..
شوگا: منم هستم
-جانم؟؟؟؟ یعنی میخوای با هم حووم کنیم؟
نیم نگاهی بهم کرد پوزخندی زد
این بشر چراااا ایمقد بیخیال و منحرف بود؟؟ ناموصن چرااااا؟
-آقا من نمیخام
شوگا: عاقاا باید بخای...
-شوگا برو بیرون من عمرا جلو تو لباسام و دربیارم
بدون اینکه نگام کنه خندید
شوگا: ات خجالت نکش من همچیتو دیدم این لوس بازیارو بزار کنار
دندونام و رو هم فشار دادم
عوضییی
بعد از تموم شدن کارش به طرف امد که دستم و گرفتم جلوش
-جلو نیاهااااا
دستشو زد به پهلوش
شوگا: ات کاری نکن با همین حال زارت مثل صگ بکنمتااا
مثل تخم آدم وایسا سر جات تا لباساتو دربیارم
-خودم مگ..
شوگا: خودم درمیارم..
باشه ای با حرص گفتم که مشغول شد دلم میخواست اون لحظه جیغ بزنم
از اینکخ اینهمه پیشش ضعیف بودم
دکمه های پیراهنم و یکی یکی باز کرد
بعد از اون شلوارمم دراورد فقط موند یه شو*رت و سو*تین
خودشم کت فقط یه شلوار تنش بود اونم خیلی ریلکس دراورد و رفت نشست تو وان و بهم اشاره کرد که برم طرفش
چارع ای نبود با غیظ رفتم طرفش
دستمو کشید و نشوندم رو پاهاش دستاشو از پشت دوره کمرم حلقه کرد
و خم شد و چونش و گذاشت رو شونم
-شوگا من پر*یودماااا الان وان صورنی میشه
چشماشو بسته بود و فقط یه هومی گفت
-شنیدی اصن؟ میگم الان کثیف میشه وان
شوگا: خفه شو..
با یه حرکت از جام بلند شدم که دستمو کشید ک افتادم تو بغلش
کمرمو محکم گرفت
شوگا: چرا ایمقد لجبازی هوم؟؟ اینهمه تنبیهت کردم و پارت کردم
ولی بازم از رو نمیری چرا؟
با پرویی شونه ای انداختم بالا
خندید
شوگا: تو هیچوقت هیچیو نمیدونی کوچولو.... خاستم برینم بهش
که بیشتر خدش و چسبوند بهم
شوگا: ببینم تو جز وحشی بازی دلبریم بلد هستی اصن؟
-پ ن پ فقط خدت بلدی؟
یکم تو جاش تکون خورد
شوگا: جدی؟ خب دلبری کن ببینم
ایشی گفتم
در لحظه😅😅😅😅
من ازت متنفر نیستم
با هول خدشو رسوند بهم و تو بغلش کشیدم و شروع کرد نوازش کردن موهام
سرم و به سینش چسبوندم و بلند تر زار میزدم
دوتامون انگار دیوونه شدت بودیم
من از اینطرف زار میزدم
شوگا از اینطرف فاز این خش قلبارو برداشته بود
شوگا: درد داری..؟
سرم و از رو سینش برداشتم و با پشت دست اشکام و پس زدم
وسرم وتکون دادم
لبخندی زد
با یه حرکت بلندم کرد و به طرف حموم حرکت کرد
وارد حموم شد و گذاشنم زمین در حموم و قفل کرد و به طرف وان رفت
-چیکار میکنی دیقا..؟
شوگا: واضح نیست واقعا؟ خو دارم وان و برات آماده میکنم
-مرصی.. ولی خودم میتونم حووم کنم
شوگا: مگه گفتم بلد نیستی؟
-ن خب منظورم اینکه میتونی بری بیرون من خودم..
شوگا: منم هستم
-جانم؟؟؟؟ یعنی میخوای با هم حووم کنیم؟
نیم نگاهی بهم کرد پوزخندی زد
این بشر چراااا ایمقد بیخیال و منحرف بود؟؟ ناموصن چرااااا؟
-آقا من نمیخام
شوگا: عاقاا باید بخای...
-شوگا برو بیرون من عمرا جلو تو لباسام و دربیارم
بدون اینکه نگام کنه خندید
شوگا: ات خجالت نکش من همچیتو دیدم این لوس بازیارو بزار کنار
دندونام و رو هم فشار دادم
عوضییی
بعد از تموم شدن کارش به طرف امد که دستم و گرفتم جلوش
-جلو نیاهااااا
دستشو زد به پهلوش
شوگا: ات کاری نکن با همین حال زارت مثل صگ بکنمتااا
مثل تخم آدم وایسا سر جات تا لباساتو دربیارم
-خودم مگ..
شوگا: خودم درمیارم..
باشه ای با حرص گفتم که مشغول شد دلم میخواست اون لحظه جیغ بزنم
از اینکخ اینهمه پیشش ضعیف بودم
دکمه های پیراهنم و یکی یکی باز کرد
بعد از اون شلوارمم دراورد فقط موند یه شو*رت و سو*تین
خودشم کت فقط یه شلوار تنش بود اونم خیلی ریلکس دراورد و رفت نشست تو وان و بهم اشاره کرد که برم طرفش
چارع ای نبود با غیظ رفتم طرفش
دستمو کشید و نشوندم رو پاهاش دستاشو از پشت دوره کمرم حلقه کرد
و خم شد و چونش و گذاشت رو شونم
-شوگا من پر*یودماااا الان وان صورنی میشه
چشماشو بسته بود و فقط یه هومی گفت
-شنیدی اصن؟ میگم الان کثیف میشه وان
شوگا: خفه شو..
با یه حرکت از جام بلند شدم که دستمو کشید ک افتادم تو بغلش
کمرمو محکم گرفت
شوگا: چرا ایمقد لجبازی هوم؟؟ اینهمه تنبیهت کردم و پارت کردم
ولی بازم از رو نمیری چرا؟
با پرویی شونه ای انداختم بالا
خندید
شوگا: تو هیچوقت هیچیو نمیدونی کوچولو.... خاستم برینم بهش
که بیشتر خدش و چسبوند بهم
شوگا: ببینم تو جز وحشی بازی دلبریم بلد هستی اصن؟
-پ ن پ فقط خدت بلدی؟
یکم تو جاش تکون خورد
شوگا: جدی؟ خب دلبری کن ببینم
ایشی گفتم
در لحظه😅😅😅😅
۵.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.