پارت26
#پارت26
من ازت متنفر نیستم
بورام تا شب پیشم موند و کلی گفتیم خندیدیم از سوتی هایی ک شوگا در دوران طوفولیت میداد
عکسای سم بچگیش﴿یعنی قشنگ شرم بر کودکی😔😂💔﴾
حدودای 10شب بود که وقتی شوگا امد خونه پاشد و رفت گفت
هرکاری کردم که شب پیشم بمونه بهونه آورد که جیمین تنهاست و فلا
شامی که بورام برامون پخته بود و در سکوتی سختتت﴿سخت بودا سخت یعنی صدا فاشق چنگالامون با این سکوت درومده بود😂💔﴾
خوردیم و به طرف اتاقامون رفتیم از وقتی که امده بود حتی بهش سلامم نکردم
اینقد ازش دلم پر بود ای با همون ماشین خشگلت ایشالا چپ کنی دل من خنک بشع
امشبم وحشتناک دلم درد میکرد رو تخت دراز کشیدم
دردش هی بیشتر میشد شوگا از دستشویی امد و چراغ و خاموش کرد و خدشو انداخت رو تخت
شوگا: عاااااخ دارم میمیرم ننه..
پتو رو رو خدش کشید و چشماشو بست
ولی بنده از دل درد داشتم میمردم بسکه این بیشور من طفل معصوم و کر*ده بود
خیلی خشنه خیلیییییی به معنی واقعی جر میده آدمو
با هرمکافاتی که بود اونشبم گذشت
با صدای غر غر کسی بزور چشمام و باز کردم شوگا جلوی تخت وایساده بود و لباسشم تو دستش بود و اخم کرده بود
تا چشمش به چشمای باز من خورد داداش رفت هوا
شوگا: واقعااااااا که احمقی...
دادش در حدی بلند بود که بچه نداشتم افتاد با ترس تو جام سیخ نشستم
که احساس لجشی بین پاهام کردم
سرم و انداختم پایین..
یا قمر بنی هاشم... لبمو با خجالت گزیدم
دوباره بلند تر داد زد
شوگا: دختره کودن.. یعنی توعه خرس گنده تاریخ پر*یودیتم نمیدونی؟؟؟
هاااا؟؟ الان من چ گهی بخورم؟ هم تخت نازنیم لباسمممم
من عاشق این تیشرت بودم لعنتی... نمیدونم چم شده بود
بغض کرده بودم اینمیه بند هی داد میزد
یدفه بغضم شکست و دستام و گذاشتم رو صورتم و بلند بلند شروع کردم گریه کردن
همیشع وقتی پر*یود میشدم خیلی عشوه ای و لوس میشدم
دیگه صدایی ازش نمیومد
با بیاد آوردنش دلم بیشتر آنیش گرفت و خون زار میزدم
با بالا پایین شدن تخت سرم و آوردم بالا از شدت گریه زیاد قرمز شده بودم و سکسکم گرفته بود
نگاهی با چشمای اشکیم به چشماش کردم
دیگه مثل چند دقیقه پیش مثل یه گربه وحشی نبودن
خیلی مهربون تر شده بودن
دوباره لبام آویزون شد و زدم زیر گریه
چون دختر خوبیم میخام ۱۰یا۱۵پارت براتون بزارم ولی به شرطی که حمایت بشه
من ازت متنفر نیستم
بورام تا شب پیشم موند و کلی گفتیم خندیدیم از سوتی هایی ک شوگا در دوران طوفولیت میداد
عکسای سم بچگیش﴿یعنی قشنگ شرم بر کودکی😔😂💔﴾
حدودای 10شب بود که وقتی شوگا امد خونه پاشد و رفت گفت
هرکاری کردم که شب پیشم بمونه بهونه آورد که جیمین تنهاست و فلا
شامی که بورام برامون پخته بود و در سکوتی سختتت﴿سخت بودا سخت یعنی صدا فاشق چنگالامون با این سکوت درومده بود😂💔﴾
خوردیم و به طرف اتاقامون رفتیم از وقتی که امده بود حتی بهش سلامم نکردم
اینقد ازش دلم پر بود ای با همون ماشین خشگلت ایشالا چپ کنی دل من خنک بشع
امشبم وحشتناک دلم درد میکرد رو تخت دراز کشیدم
دردش هی بیشتر میشد شوگا از دستشویی امد و چراغ و خاموش کرد و خدشو انداخت رو تخت
شوگا: عاااااخ دارم میمیرم ننه..
پتو رو رو خدش کشید و چشماشو بست
ولی بنده از دل درد داشتم میمردم بسکه این بیشور من طفل معصوم و کر*ده بود
خیلی خشنه خیلیییییی به معنی واقعی جر میده آدمو
با هرمکافاتی که بود اونشبم گذشت
با صدای غر غر کسی بزور چشمام و باز کردم شوگا جلوی تخت وایساده بود و لباسشم تو دستش بود و اخم کرده بود
تا چشمش به چشمای باز من خورد داداش رفت هوا
شوگا: واقعااااااا که احمقی...
دادش در حدی بلند بود که بچه نداشتم افتاد با ترس تو جام سیخ نشستم
که احساس لجشی بین پاهام کردم
سرم و انداختم پایین..
یا قمر بنی هاشم... لبمو با خجالت گزیدم
دوباره بلند تر داد زد
شوگا: دختره کودن.. یعنی توعه خرس گنده تاریخ پر*یودیتم نمیدونی؟؟؟
هاااا؟؟ الان من چ گهی بخورم؟ هم تخت نازنیم لباسمممم
من عاشق این تیشرت بودم لعنتی... نمیدونم چم شده بود
بغض کرده بودم اینمیه بند هی داد میزد
یدفه بغضم شکست و دستام و گذاشتم رو صورتم و بلند بلند شروع کردم گریه کردن
همیشع وقتی پر*یود میشدم خیلی عشوه ای و لوس میشدم
دیگه صدایی ازش نمیومد
با بیاد آوردنش دلم بیشتر آنیش گرفت و خون زار میزدم
با بالا پایین شدن تخت سرم و آوردم بالا از شدت گریه زیاد قرمز شده بودم و سکسکم گرفته بود
نگاهی با چشمای اشکیم به چشماش کردم
دیگه مثل چند دقیقه پیش مثل یه گربه وحشی نبودن
خیلی مهربون تر شده بودن
دوباره لبام آویزون شد و زدم زیر گریه
چون دختر خوبیم میخام ۱۰یا۱۵پارت براتون بزارم ولی به شرطی که حمایت بشه
۵.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.