پارت۶۰
پارت۶۰
ارامشی برای حس تو
ویو ا.ت
سریع بلند شدم رفتم تو اتاق که لباسامو عوض کنم.....درو پشت سرم بستم که در دوباره باز شدو ددی اومد داخل و در و بست و اومد سمتم ودستشو دور ک/مرم حل/قه کرد و بدون هیچ حرفی ل/باشو رو ل/بام گذاشت و با ولع میبو/سید....بعد چند ثانیه باهاش همراهی کردم و دستمو دور گرد/نش انداختم....بعد۵مین از هم جدا شدیم
+ از الان بگم یه لباس مناسب بپوش بیبی( ل/بامو رو تر/قوه هاش گذاشتمو م/کشون زدم و کب/ودشون کردم)
-عااحح..اییییییی(نمیدونم یهو چی بهش شد حمله ور شد به تر/قوه هام......سعی میکردم فقط نا/له نکنم ولی نتونستم)
+(بعد ۷مین ازش فاصله گرفتم....حسابی تر/قوه هاش کب/ود شده بود....واین مهر مالکیت دیدنش خیلی لذت بخش بود) اوممم حالا شد اینجوری لباس باز نمیپوشی اگرم بپوشی همه میفهمن تو مالک داری بیبیم(نگاهی به پ/اها و رو/ناش کردم) اگرم نیاز باشه اونارم مار/ک میکنم(نیشخند)
-...عاااا نه ددی دیگه متوجه شدم(کمی ترس و شکه)
+ خوبه بیبی! (لبخند)( رفتم سمت کمد لباسامو یه کت مشکیه خوشگله شیک برداشتم و با یه بلوز دکمه دار سفید برا زیر کتم و یه کمربند لوکس و یه شلوار مشکی ....گرفتمشون سمت ا.ت)بیبی خوبن؟(لبخند)
- ارههههه خیلییی قشنگه ددی(لبخند)(رفتم یه شلوار جین مشکی و کت جین برداشتم و یه کراپ مشکی برا زیرش و به ددی نشونشون دادم)ددی اینارو بپوشم؟
+ نچ...(رفتم سمت کمدش و یه کت و شلوار که طرح موج دریا با نگین نقره ای داشتن و یه کمربند مشکی که نوکشون نگین داشت و دور کمرش بود با یه بلوز یقه اسکی بهش دادم) اینا بهتره چون ۱ هوا سرده ۲ ادمای پولدار و اشنا و همکار زیاد هست ۳ خوشگل تر میشی بیبی(لبخند)
- باش همینارو میپوشم ددی...(لبخند)(لباسامونو عوض کردیم و عطر زدیم موهامونو درست کردیم و منم یکم ارایش کردم وددی داشت خودشو تو اینه درست میکرد..... به ددی نگا کردم ) ددیییی خوب شدم؟(لبخند)
+ ارههه خیلی خوشگل و خورد/نی شدی بیبیم(لبخند)
-(لبخند کیوت)...عااا ببینمت ددی(نگام کرد) .....صبر کن(رفتم یه کراوات مشکی براش اوردم) ددی خم شو تا برات ببندمش(لبخند)(خم شد تو صورتم) گفتم خم شو ددی نگفتم که نزدیک صورتم شو(با حرفم بیشتر نزدیم شد.....چیزی نگفتم و کراواتشو بستم ...به صورتش نگاهی کردم که خودشو کیوت کرد و ل/بامو بو/سید....)(خنده)...حالا عالیییییی شدی ددی جونم(لبخند)
+ اووووو ممنون بیبی(لبخند)(رفتیم پایین و دیدیم تهیونگ با گوشیش ور میره)خب ما اماده ایم هیونگ بریم؟!(لبخند)
/ معلومه اقا و خانم جئون(کمی خنده)
+ ـ (خنده)
/ من با ماشینم میرم شما هم با ماشینتون(لبخند)
+اوکی(لبخند)
- (رفتیمو بعد۲۰ مین رسیدیم......رفتیم وارد فروشگاه شدیم ...همه چیز از بهترین و بزرگ ترین برندا بود ....یکم خرید کردیم....۳تایی داشتیم میگشتیم که جونگ کوک با دیدنه یه نینی کوچولو که با لباسای شیک و کیوتش خیلی سخت راه میرفت ذوق کردو رفت سمتش و کمی کمکش کرد راه بره و براش کیوت بازی در می اورد تا بخنده و اون کوچولو هم می خندید....ایستاده بودم با تهیونگ و نگاشون میکردم که تهیونگ گفت)
/ کوک مثل داداشه نداشته ی خودمه مثل خودم عاشق بچه هاس مطمعنم بهترین بابای دنیا میشه(لبخند)... خدایا حتی ذوق کوک از بچه کوچوله عه بیشتره...خنده های اون کوچولو....(لبخند)
-( با حرفای تهیونگ و ذوق های ددی بیشتر تو فکر برو رفتم....بعد چند مین ددی اومد و کلی خرید کردیم و نزدیکا ساعت۱۱ برگشتیم خونه تهیونگ هم رفت خونش....هنوز تو فکر بچه بودم.......از فکرش نمیتونستم بیام......رفتیم تو اتاقمون و لباسامونو عوض کردیم و روتینمونو انجام دادیم رفتیم رو تخ/ت.......همش فکرم درگیر بچه بود ......تو فکر بودم که ددی بغلم کرد و گرد/نمو بو/سید و گفت)
+بهت خوش گذشت بیبی؟(خسته و لبخند)
- اره خیلی خوش گذشت ددی(برگشتم سمتش محکم بغلش کردم و ل/بشو کوتاه بو/سیدم) ددی جونم بخواب خسته ای فردا هم باید بری شرکت(لبخند و خوابالو)
+(ل/باشو شکار کردمو ۵مین اروم م/ک زدم )شبت بخیر زندگیم(لبخند خسته و خوابالو)
- خوب بخوابی ددی(خوابالو)
+عاشقتم عاشقتم عاشقتم عاشقتم بیبیم(خسته خوابالو)
- منم عاشقتم ددی جونم!(لبخند خوابالو)(ل/بشو بو/سیدمو بیشتر تو بغلش کشیدم.....بعد دقایقی به خواب فرو رفتیم......
حمااااییییتتتتتتتت لاوام : )
ارامشی برای حس تو
ویو ا.ت
سریع بلند شدم رفتم تو اتاق که لباسامو عوض کنم.....درو پشت سرم بستم که در دوباره باز شدو ددی اومد داخل و در و بست و اومد سمتم ودستشو دور ک/مرم حل/قه کرد و بدون هیچ حرفی ل/باشو رو ل/بام گذاشت و با ولع میبو/سید....بعد چند ثانیه باهاش همراهی کردم و دستمو دور گرد/نش انداختم....بعد۵مین از هم جدا شدیم
+ از الان بگم یه لباس مناسب بپوش بیبی( ل/بامو رو تر/قوه هاش گذاشتمو م/کشون زدم و کب/ودشون کردم)
-عااحح..اییییییی(نمیدونم یهو چی بهش شد حمله ور شد به تر/قوه هام......سعی میکردم فقط نا/له نکنم ولی نتونستم)
+(بعد ۷مین ازش فاصله گرفتم....حسابی تر/قوه هاش کب/ود شده بود....واین مهر مالکیت دیدنش خیلی لذت بخش بود) اوممم حالا شد اینجوری لباس باز نمیپوشی اگرم بپوشی همه میفهمن تو مالک داری بیبیم(نگاهی به پ/اها و رو/ناش کردم) اگرم نیاز باشه اونارم مار/ک میکنم(نیشخند)
-...عاااا نه ددی دیگه متوجه شدم(کمی ترس و شکه)
+ خوبه بیبی! (لبخند)( رفتم سمت کمد لباسامو یه کت مشکیه خوشگله شیک برداشتم و با یه بلوز دکمه دار سفید برا زیر کتم و یه کمربند لوکس و یه شلوار مشکی ....گرفتمشون سمت ا.ت)بیبی خوبن؟(لبخند)
- ارههههه خیلییی قشنگه ددی(لبخند)(رفتم یه شلوار جین مشکی و کت جین برداشتم و یه کراپ مشکی برا زیرش و به ددی نشونشون دادم)ددی اینارو بپوشم؟
+ نچ...(رفتم سمت کمدش و یه کت و شلوار که طرح موج دریا با نگین نقره ای داشتن و یه کمربند مشکی که نوکشون نگین داشت و دور کمرش بود با یه بلوز یقه اسکی بهش دادم) اینا بهتره چون ۱ هوا سرده ۲ ادمای پولدار و اشنا و همکار زیاد هست ۳ خوشگل تر میشی بیبی(لبخند)
- باش همینارو میپوشم ددی...(لبخند)(لباسامونو عوض کردیم و عطر زدیم موهامونو درست کردیم و منم یکم ارایش کردم وددی داشت خودشو تو اینه درست میکرد..... به ددی نگا کردم ) ددیییی خوب شدم؟(لبخند)
+ ارههه خیلی خوشگل و خورد/نی شدی بیبیم(لبخند)
-(لبخند کیوت)...عااا ببینمت ددی(نگام کرد) .....صبر کن(رفتم یه کراوات مشکی براش اوردم) ددی خم شو تا برات ببندمش(لبخند)(خم شد تو صورتم) گفتم خم شو ددی نگفتم که نزدیک صورتم شو(با حرفم بیشتر نزدیم شد.....چیزی نگفتم و کراواتشو بستم ...به صورتش نگاهی کردم که خودشو کیوت کرد و ل/بامو بو/سید....)(خنده)...حالا عالیییییی شدی ددی جونم(لبخند)
+ اووووو ممنون بیبی(لبخند)(رفتیم پایین و دیدیم تهیونگ با گوشیش ور میره)خب ما اماده ایم هیونگ بریم؟!(لبخند)
/ معلومه اقا و خانم جئون(کمی خنده)
+ ـ (خنده)
/ من با ماشینم میرم شما هم با ماشینتون(لبخند)
+اوکی(لبخند)
- (رفتیمو بعد۲۰ مین رسیدیم......رفتیم وارد فروشگاه شدیم ...همه چیز از بهترین و بزرگ ترین برندا بود ....یکم خرید کردیم....۳تایی داشتیم میگشتیم که جونگ کوک با دیدنه یه نینی کوچولو که با لباسای شیک و کیوتش خیلی سخت راه میرفت ذوق کردو رفت سمتش و کمی کمکش کرد راه بره و براش کیوت بازی در می اورد تا بخنده و اون کوچولو هم می خندید....ایستاده بودم با تهیونگ و نگاشون میکردم که تهیونگ گفت)
/ کوک مثل داداشه نداشته ی خودمه مثل خودم عاشق بچه هاس مطمعنم بهترین بابای دنیا میشه(لبخند)... خدایا حتی ذوق کوک از بچه کوچوله عه بیشتره...خنده های اون کوچولو....(لبخند)
-( با حرفای تهیونگ و ذوق های ددی بیشتر تو فکر برو رفتم....بعد چند مین ددی اومد و کلی خرید کردیم و نزدیکا ساعت۱۱ برگشتیم خونه تهیونگ هم رفت خونش....هنوز تو فکر بچه بودم.......از فکرش نمیتونستم بیام......رفتیم تو اتاقمون و لباسامونو عوض کردیم و روتینمونو انجام دادیم رفتیم رو تخ/ت.......همش فکرم درگیر بچه بود ......تو فکر بودم که ددی بغلم کرد و گرد/نمو بو/سید و گفت)
+بهت خوش گذشت بیبی؟(خسته و لبخند)
- اره خیلی خوش گذشت ددی(برگشتم سمتش محکم بغلش کردم و ل/بشو کوتاه بو/سیدم) ددی جونم بخواب خسته ای فردا هم باید بری شرکت(لبخند و خوابالو)
+(ل/باشو شکار کردمو ۵مین اروم م/ک زدم )شبت بخیر زندگیم(لبخند خسته و خوابالو)
- خوب بخوابی ددی(خوابالو)
+عاشقتم عاشقتم عاشقتم عاشقتم بیبیم(خسته خوابالو)
- منم عاشقتم ددی جونم!(لبخند خوابالو)(ل/بشو بو/سیدمو بیشتر تو بغلش کشیدم.....بعد دقایقی به خواب فرو رفتیم......
حمااااییییتتتتتتتت لاوام : )
۵۰۵
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.