فیک وقتی خواهر نامجون هستی و جین عاشقته
پارت ۱۳
:چرا گریه می کنی
+مامان میخواد به زور منو بده به پسر آقای لی
:با مامان حرف میزنم ولی تو لباس مجلسی میپوشیا میدونی که بابا از لباس توی مهمونی متنفره و میدونی که دعوات میکنه
+باشه
رفت پایین منم آماده شدم و که مامانم صدام زد بیان پایین منم از حرص بابام ی لباس گرانچ
پوشیدم و رفتم
+سلام
همه.سلام
با چیزی که دیدم خوشکم زد اون اون ته مو بود
م.جنی.بیا توی آشپز خونه کارت دارم
+بله
م.جنی.این چی لباسی ها مگه نگفتم ی لباس شیک بپوش
+مامان این پسره آقای لی هست
م.جنی.بله خوشتیپه
+مامان نامی کجاست
م.جنی.رفته پیش هاری
+این پسره رو بنداز بیرون وگرنه اینجا ی دعوای بزرگی به پا میشه
م.جنی.برای چ...
زنگ در خورد
+وای نامجون اومد
رفتم در رو باز کردم
+نامجون آروم باش
:برای چ....
:این پسره عوضی اینجا چی کار میکنه
+پسر آقای لی
:من تا اینو نکشم ول کن نیستم
+آروم باش
نامجون رفت و یقه ته مو رو گرفت
:توی عوضی اینجا چی کار میکنی
ب.جنی.نامجون چی کار میکنی ولش کن
نامجون به ته مو افتادن به جون همدیگه
که بابام به چنتا بادیگاردا گفت بیان جداشون کنند
ب.جنی.تعریف کن چرا افتادی به جون ته مو ازش معذرت خواهی کن
:هه من از این معذرت خواهی کنم
ب.ته مو.چی شده تعریف کن پسرم چی کار کرده
نامجون داشت توضیح میداد و منم داشتم گوشه ل.ب نامجون رو چسب میزدم چون خونی شده بود
»ببخشید ولی من جنی رو دوست دارم
+خفه شو
»وقتی دوستت دارم چرا حقیقت رو نگم
+تو به من خیانت کردی
م.ته مو.ته مو راست میگه
»......
ب.ته مو.گفت راست میگه
#فیک
:چرا گریه می کنی
+مامان میخواد به زور منو بده به پسر آقای لی
:با مامان حرف میزنم ولی تو لباس مجلسی میپوشیا میدونی که بابا از لباس توی مهمونی متنفره و میدونی که دعوات میکنه
+باشه
رفت پایین منم آماده شدم و که مامانم صدام زد بیان پایین منم از حرص بابام ی لباس گرانچ
پوشیدم و رفتم
+سلام
همه.سلام
با چیزی که دیدم خوشکم زد اون اون ته مو بود
م.جنی.بیا توی آشپز خونه کارت دارم
+بله
م.جنی.این چی لباسی ها مگه نگفتم ی لباس شیک بپوش
+مامان این پسره آقای لی هست
م.جنی.بله خوشتیپه
+مامان نامی کجاست
م.جنی.رفته پیش هاری
+این پسره رو بنداز بیرون وگرنه اینجا ی دعوای بزرگی به پا میشه
م.جنی.برای چ...
زنگ در خورد
+وای نامجون اومد
رفتم در رو باز کردم
+نامجون آروم باش
:برای چ....
:این پسره عوضی اینجا چی کار میکنه
+پسر آقای لی
:من تا اینو نکشم ول کن نیستم
+آروم باش
نامجون رفت و یقه ته مو رو گرفت
:توی عوضی اینجا چی کار میکنی
ب.جنی.نامجون چی کار میکنی ولش کن
نامجون به ته مو افتادن به جون همدیگه
که بابام به چنتا بادیگاردا گفت بیان جداشون کنند
ب.جنی.تعریف کن چرا افتادی به جون ته مو ازش معذرت خواهی کن
:هه من از این معذرت خواهی کنم
ب.ته مو.چی شده تعریف کن پسرم چی کار کرده
نامجون داشت توضیح میداد و منم داشتم گوشه ل.ب نامجون رو چسب میزدم چون خونی شده بود
»ببخشید ولی من جنی رو دوست دارم
+خفه شو
»وقتی دوستت دارم چرا حقیقت رو نگم
+تو به من خیانت کردی
م.ته مو.ته مو راست میگه
»......
ب.ته مو.گفت راست میگه
#فیک
۸.۱k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.