bts
#معشوقه_لرد
پارت=۲۱
پایان فلش بک'"زمان حال"/تهیونگ ویو/
نمیدونم چرا چشم های اون مرد نقاب دار اونقدر شبیه گذشته ی من بود که باعث شد بعد از چند سال تلاش برای فراموش کردن خاطراتم سراق دفترچه خاطرات دوران نوجوونی ام برم
اون شب که برای اولین بار هفت پسر کره ای روی مرکزه توجه پاریس، برج ایفل بودند، سرنوش همه ی ما به هم گره خورد
گره کوری که شروعش با من و جونگکوک بود و پایانش هم...
"فلش بک هفت سال قبل"
سوکجین برای مهمونی عصرانه چیز کیک درست کرده بود و مثل همیشه برای هر یکی از پسر ها طعم مورد علاقشون رو توی گاناشش استفاده کرده بود
از اشپزخونه رفت بیرون تا برای مهمونی اماده بشه
دو پسر شیطون که کمین کرده بودند به محض بیرون رفتنه سوکجین وارد اشپزخونه شدن و رفتن سراق دسر ها
پسر کوچیک تر خواست با انگشتش خامه ی روی کیک رو مذه کنه که یه قاشق محکم خورد رو دستش
چشم های دو پسر رد دست هایی که قاشق رو گرفته بودن دنبال کردن تا به چهره ی خشمگین سوکجین رسیدند
دو پسر که میدونستن مثل همیشه قراره با ماهیتابه ی سوکجین مورد عنایت قرار بگیرن فورا گفتن
_+غلط کردیم
سوکجین: روی چه حساب باید عذرخواهی شمادوتا وروجک رو بپزیرم؟ 😡
+رو حساب خوشگلیت
_جذابیت
+حیفه این دستای به این خوشگلی و ظریفی که بخواد برای تنبیه شدنه ما اذیت بشع
_واقعا حیف
سوکجین: راست میگیناپس تنبیهتون نمیکنم
+چه هیونگ مهربونییییی
_چت مرد جذابییییی
سوکجین: به جاش به نامجون میگم تنبیهتون کنه.
بد تر از ماهیتابه ی سوکجین، چند ساعت نشستن توی کتابخونه و خوندنه کتاب های فلسفی خسته کننده ای بود که تمام مدت نامجون حواسش بهشون بود و بعدش ازشون امتحان میگرفت
_+نههههههه
+چرا داداشم رو به زحمت میندازی خودت تنبیه کن مارو
_اره اره خودت تنبیه کن
سوکجین: از اشپزخونه ی من گمشین بیرونننننننن سرم رفت
و تو چشم به هم زدن دو پسر غیب شدن
در حال دوییدن بودند که توی پزیرایی یقه ی جفتشون به عقب کشیدع شد
نامجون:به به چه پسرای گلی، از اشپزخونه فرار میکردین اره؟ باز چه گندی زدین؟
+ه.هیچکاری داداش به جونه این مغرور فرار نمیکردیم
_مغرور خودتی
نامجون: پس چیکار میکردین؟
_فهمیدیم شما قدمتون رو روی چشم ما گذاشتید داشتیم میومدیم استقبال
نامجون: برای استقبال میرم دم در، نه تو حیات پشتی، خب خب بریم تو کتابخونه به تنبیهمون برسیم
پارت=۲۱
پایان فلش بک'"زمان حال"/تهیونگ ویو/
نمیدونم چرا چشم های اون مرد نقاب دار اونقدر شبیه گذشته ی من بود که باعث شد بعد از چند سال تلاش برای فراموش کردن خاطراتم سراق دفترچه خاطرات دوران نوجوونی ام برم
اون شب که برای اولین بار هفت پسر کره ای روی مرکزه توجه پاریس، برج ایفل بودند، سرنوش همه ی ما به هم گره خورد
گره کوری که شروعش با من و جونگکوک بود و پایانش هم...
"فلش بک هفت سال قبل"
سوکجین برای مهمونی عصرانه چیز کیک درست کرده بود و مثل همیشه برای هر یکی از پسر ها طعم مورد علاقشون رو توی گاناشش استفاده کرده بود
از اشپزخونه رفت بیرون تا برای مهمونی اماده بشه
دو پسر شیطون که کمین کرده بودند به محض بیرون رفتنه سوکجین وارد اشپزخونه شدن و رفتن سراق دسر ها
پسر کوچیک تر خواست با انگشتش خامه ی روی کیک رو مذه کنه که یه قاشق محکم خورد رو دستش
چشم های دو پسر رد دست هایی که قاشق رو گرفته بودن دنبال کردن تا به چهره ی خشمگین سوکجین رسیدند
دو پسر که میدونستن مثل همیشه قراره با ماهیتابه ی سوکجین مورد عنایت قرار بگیرن فورا گفتن
_+غلط کردیم
سوکجین: روی چه حساب باید عذرخواهی شمادوتا وروجک رو بپزیرم؟ 😡
+رو حساب خوشگلیت
_جذابیت
+حیفه این دستای به این خوشگلی و ظریفی که بخواد برای تنبیه شدنه ما اذیت بشع
_واقعا حیف
سوکجین: راست میگیناپس تنبیهتون نمیکنم
+چه هیونگ مهربونییییی
_چت مرد جذابییییی
سوکجین: به جاش به نامجون میگم تنبیهتون کنه.
بد تر از ماهیتابه ی سوکجین، چند ساعت نشستن توی کتابخونه و خوندنه کتاب های فلسفی خسته کننده ای بود که تمام مدت نامجون حواسش بهشون بود و بعدش ازشون امتحان میگرفت
_+نههههههه
+چرا داداشم رو به زحمت میندازی خودت تنبیه کن مارو
_اره اره خودت تنبیه کن
سوکجین: از اشپزخونه ی من گمشین بیرونننننننن سرم رفت
و تو چشم به هم زدن دو پسر غیب شدن
در حال دوییدن بودند که توی پزیرایی یقه ی جفتشون به عقب کشیدع شد
نامجون:به به چه پسرای گلی، از اشپزخونه فرار میکردین اره؟ باز چه گندی زدین؟
+ه.هیچکاری داداش به جونه این مغرور فرار نمیکردیم
_مغرور خودتی
نامجون: پس چیکار میکردین؟
_فهمیدیم شما قدمتون رو روی چشم ما گذاشتید داشتیم میومدیم استقبال
نامجون: برای استقبال میرم دم در، نه تو حیات پشتی، خب خب بریم تو کتابخونه به تنبیهمون برسیم
۴.۸k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.