فرشته کوچولو من
فرشته کوچولو من
پارت ۶۱
[ویو هارین]
جونگ کوک: هوم مجبورم هر دفعه بهتون بگم
دیگه ساکت شدم
طول راه همه اش یک دستش روی رون پام بود..... معذب کننده بود
ولی در افتادن باهاش برای خودم بد تموم می شد
دستاش روی پام به حرکت در می آورد
هارین: نکن
جونگ کوک: چیکار نکنم ؟
هارین: دارم اذیت میشم
ابروش بالا انداخت
جونگ کوک: باید برای دست زدن به اموال خودم هم از تو اجازه بگیرم
هان اموال ؟
اون چی فکر کرده ؟ چون یکم باهاش اوکی بودم یعنی اموالش هستم ؟
چشمام رو هم گذاشتم و یکم به ذهنم مسلط شدم
هارین: جونگ کوک بهتره رو مخم نری نمی خوام دوباره همون هارین قبلی بشم
نگاه های عصبیش روم بود
که با سرعت توقف کرد
نگاهی به اطراف کردم.... جلوی یک ساختمون بزرگ بودیم
جونگ کوک: این موضوع اینجا تموم نمیشه..... فعلآ راه بیفت دنبالم
از ماشین پیاده شد
و محکم در کوبید.... پیاده شدم
که جلو راه افتاد منم دنبالش رفتم
تو ذهنم آشوب بود....
همین طور جونگ کوک می رفت که به یک جمع رسید و رفت نشست
همه مرد بودن و چند تا دختر که داد می زد هرزه باشن پیششون بود
هاجون هم بود
جونگ کوک بهم اشاره کرد که پیشش بشینم منم نشستم
تمام مردا پشت میز به جونگ کوک احترام می زاشتن
ولی جونگ کوک کاملآ جدی و با نگاهی یخی نگاشون می کرد
یکی از مردا از جونگ کوک پرسید
ته مون: جئون این خانم معرفی نمی کنی
لبخنده روی لبای مرده خیلی کثیف بود
خوب همچین عوضی می شناسم
جونگ کوک خیلی سرد و خشک گفت:
جونگ کوک: لوزومی نمی بینم معرفی کنم
پارت ۶۱
[ویو هارین]
جونگ کوک: هوم مجبورم هر دفعه بهتون بگم
دیگه ساکت شدم
طول راه همه اش یک دستش روی رون پام بود..... معذب کننده بود
ولی در افتادن باهاش برای خودم بد تموم می شد
دستاش روی پام به حرکت در می آورد
هارین: نکن
جونگ کوک: چیکار نکنم ؟
هارین: دارم اذیت میشم
ابروش بالا انداخت
جونگ کوک: باید برای دست زدن به اموال خودم هم از تو اجازه بگیرم
هان اموال ؟
اون چی فکر کرده ؟ چون یکم باهاش اوکی بودم یعنی اموالش هستم ؟
چشمام رو هم گذاشتم و یکم به ذهنم مسلط شدم
هارین: جونگ کوک بهتره رو مخم نری نمی خوام دوباره همون هارین قبلی بشم
نگاه های عصبیش روم بود
که با سرعت توقف کرد
نگاهی به اطراف کردم.... جلوی یک ساختمون بزرگ بودیم
جونگ کوک: این موضوع اینجا تموم نمیشه..... فعلآ راه بیفت دنبالم
از ماشین پیاده شد
و محکم در کوبید.... پیاده شدم
که جلو راه افتاد منم دنبالش رفتم
تو ذهنم آشوب بود....
همین طور جونگ کوک می رفت که به یک جمع رسید و رفت نشست
همه مرد بودن و چند تا دختر که داد می زد هرزه باشن پیششون بود
هاجون هم بود
جونگ کوک بهم اشاره کرد که پیشش بشینم منم نشستم
تمام مردا پشت میز به جونگ کوک احترام می زاشتن
ولی جونگ کوک کاملآ جدی و با نگاهی یخی نگاشون می کرد
یکی از مردا از جونگ کوک پرسید
ته مون: جئون این خانم معرفی نمی کنی
لبخنده روی لبای مرده خیلی کثیف بود
خوب همچین عوضی می شناسم
جونگ کوک خیلی سرد و خشک گفت:
جونگ کوک: لوزومی نمی بینم معرفی کنم
- ۷.۶k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط