فرشته کوچولو من
فرشته کوچولو من
پارت ۶۰
[ویو هارین]
نگاهی به اتاق کردم کلأ بهم ریخته بود
شروع کردم مرتب کردن اتاق حدود ۴۰ مین تمیز کردن اتاق طول کشید
با برداشتن حوله به سمت حموم رفتم و با گرفتن
یک دوش ۳۰ مینی بیرون اومدم
جلوی آینه نشستم خیلی آروم موهام سشوار می کشیدم
و در آخر شونه کشیدم
بعد از خشک کردن موهام شروع کردم
انجام دادن روتین پوستیم
با پوشیدن یک تیشرت سفید و شلوار راحتی
به سمت تخت رفتم و دراز کشیدم
خیلی خابالو شدم تو این مدت اصلأ خواب زبادی قبلاً نداشتم
ساعت ۴:۳۰ بود چشمام بستم و به خواب رفتم
-------------------------
چشمام آروم باز کردم ساعت ۶ نشون می داد
هنوز حاضر نشدم خدایا
به سمت کمد رفتم و یک لباس انتخاب کردم پوشیدم
یک میکاپ خیلی سبک لایت انجام دادم
موهام باز گذاشتم و با زدن عطر خنکی به سمت
طبقه پایین رفتم
جونگ کوک روی مبل نشسته بود
و استایل کاملآ شیک زده بود و مثل همیشه عطر تلخش زده بود
از پله ها پایین رفتم
که نگاهش روی من اومد
بلند شد
جونگ کوک: با این لباس خوردنی تر شدی
اومد کنارش ایستادم
جونگ کوک: صبر کن این گوشی بگیر
گوشی داد دستم نگاهی بهش کردم فقط شماره خودش داخلش بود
هارین: اهوم..... دیگه بریم
به سمت بیرون عمارت رفتیم سوار ماشین شدیم
که شروع کرد گفتن قانونایی
جونگ کوک: ازم دور نمیشی....با کسی مخصوصاً مردا هم صحبت نمیشی....هاجون هم هست فقط کافیه ببینم اونجا هم بهم دارین می پرین خودت می دونی
هارین: باشه...چرا شبیه مامانیی شدی که داره قبل مهمونی داره به بچه هاش میگه ضایع بازی در نیارید
پارت ۶۰
[ویو هارین]
نگاهی به اتاق کردم کلأ بهم ریخته بود
شروع کردم مرتب کردن اتاق حدود ۴۰ مین تمیز کردن اتاق طول کشید
با برداشتن حوله به سمت حموم رفتم و با گرفتن
یک دوش ۳۰ مینی بیرون اومدم
جلوی آینه نشستم خیلی آروم موهام سشوار می کشیدم
و در آخر شونه کشیدم
بعد از خشک کردن موهام شروع کردم
انجام دادن روتین پوستیم
با پوشیدن یک تیشرت سفید و شلوار راحتی
به سمت تخت رفتم و دراز کشیدم
خیلی خابالو شدم تو این مدت اصلأ خواب زبادی قبلاً نداشتم
ساعت ۴:۳۰ بود چشمام بستم و به خواب رفتم
-------------------------
چشمام آروم باز کردم ساعت ۶ نشون می داد
هنوز حاضر نشدم خدایا
به سمت کمد رفتم و یک لباس انتخاب کردم پوشیدم
یک میکاپ خیلی سبک لایت انجام دادم
موهام باز گذاشتم و با زدن عطر خنکی به سمت
طبقه پایین رفتم
جونگ کوک روی مبل نشسته بود
و استایل کاملآ شیک زده بود و مثل همیشه عطر تلخش زده بود
از پله ها پایین رفتم
که نگاهش روی من اومد
بلند شد
جونگ کوک: با این لباس خوردنی تر شدی
اومد کنارش ایستادم
جونگ کوک: صبر کن این گوشی بگیر
گوشی داد دستم نگاهی بهش کردم فقط شماره خودش داخلش بود
هارین: اهوم..... دیگه بریم
به سمت بیرون عمارت رفتیم سوار ماشین شدیم
که شروع کرد گفتن قانونایی
جونگ کوک: ازم دور نمیشی....با کسی مخصوصاً مردا هم صحبت نمیشی....هاجون هم هست فقط کافیه ببینم اونجا هم بهم دارین می پرین خودت می دونی
هارین: باشه...چرا شبیه مامانیی شدی که داره قبل مهمونی داره به بچه هاش میگه ضایع بازی در نیارید
- ۹.۱k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط