پارت

پارت ۲۳:
چویا یه بچه تخس لجباز بانمک بود.حاضر بودم شرط ببندم میتونه بگه جیمین از قصد میگه دیمین.
•عمو دیمین(عمو جیمین)
+بله؟
•تو شوهل عمه لینایی؟(تو شوهر عمه رینایی)
+😂😂😂نه.ولی دوست دارم باشم
رینا رفته بود از اتاقش شکلات بیاره و اینو نشنید.
•میدونشتی عمو ذن گلاله توی علوسی عمه بزلگ‌با عمه لینا ازدباج کنه؟(میدونستی عمو ذن قراره توی عروسی عمه بزرگ با عمه رینا ازدواج کنه)
چیییی؟نکنه اشتباه فهمیدم؟
+رینا...رینا
-بله؟
+یه دقه بیا
رینا با یه عالمه شکلات توی بغلش اومد بیرون.قضیه رو که بش گفتم،رنگ از چهره اش پرید:
-ذِ....ذن؟
+ذن کیه؟
آهی کشید:
-پسر شوهر دوم مامانم.همونی که باعث شد از خونه فرار کنم.پسرش یه دیوونه به تمام عیاره.
آروم لباسش رو داد بالا و یه رد بخیه رو بهم نشون داد:
-اینو میبینی؟فقط بخاطر این که صبحونه مورد علاقه اش رو آماده نکردم چاقو رو روی شکمم کشید و پوستم پاره شد و خودش با منگنه به هم چسبوند و تهدیدم کرد اگه به کسی بگم به ریانا تجاوز میکنه.منم به کسی نگفتم و یه سال تموم با یه بخیه منگنه ای سر کردم.تا اینکه عفونت کرد و مجبور شدم برم دکتر.
آهی بلندتر کشید و اشکاش سرازیر شد.
دستش رو گرفتم.
+اجازه نمیدم این اتفاق بیوفته.
ادامه دارد....
-چجوری؟
دیدگاه ها (۱۶)

عشق پنهان

بچها ببخشید امشب رفتم عروسی دیگه نتونستم فیک رو بزارم...💔😂 #...

پارت ۲۲:جیمین:رینا داشت خون توی دهنش رو میشست.به خودم توی آی...

پارت ۲۱:جیمین:رینا گریه میکرد.سریع رفتم بغلش کردم.-این اینجا...

کاترین: راستش یه نفری هست که ازم میخواد وکیلش بشم با اون میت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط