عشق پنهان
16
#جونگ_کوک
من:بروو بیرون برووووووو بیرون تا چیزیت نشده برو ایووو 4
ایو که رفت بیرون زود لباسم رو کندم و بهش نگاه کردم رفتم جلو اینه دیدم دوباره زخم های همیشه گی واقعا دیگه خسته شدم اه چرا ملکه جدید داریم کی این سلطنت به پایان میرسه.....مغزم درگیر بود واقعا داشتم دیونه میشدم چرا من باید تو همچین خانواده ای لنتی زندگی کنی اه ولی کوک تو باید قدرت پیداکنی و یه کاری کنی که لاکساندرا بمیره تو از نژاد گرگینه ای پس میتونی عنصر تو باده ولی ملکه اینده دشمن خوبی نمیشه چون هر چهار عنصر رو داره واقعا میخوام بدونم ملکه اینده کیه.....
#لیسا
داشتم با زخمم نگاه میکردم دستم رو روش کشیدم و چشمام رو بستم من میتونم زخمم رو درمان کنم اره میتونم
اب باد خاک اتش بیا و به من خدمت کن و از دستورات من پیروی کن...دستم رو کشیدم رو قلبم درد رو به وضوع حس میکردم داشت اثر میکرد اره من دارم موفق میشم چشمام رو باز کردم رفتم جلوی اینه و به خودم نگاه کردم دیدم خوب شده هوراااا من تونستم من یه الفام و میتونم هرکای بکنم
داشتم به زخمم نگاه میکردم که جنی مثل همیشه بدون در زدن وارد شد.....
جنی:لیساا خانوم بزرگ.....
من:چیشده یا خدا
جنی:خانوم بزرگ مردددددددددددددد چیکار کنیممممممم
من:یاااااا چییییی 😐😑همین یکم پیش پیش من بود که !
جنی:نمیدونم نمیدونم لیسا خبر رسیده که باید بریم الان الکس میاد دنبال مون الکساندرا تروخدا یه کاری بکن تو خواهر منی خواهر لورا خواهر الیسا خواهر مایی یه کاری بکن نباید بریم تروخداااا من میترسم هنوز به الیسا و لورا نگفتم چیکار کنیم اییی خداااااا من نمیخوام شاهزاده اون شهر قاتل باشم
من:نگا کن عزیزم هیچی نمیشه صبر کن فق باید یکم صبر کنم
رز:چییییی چیشده ما....ما میرم کجااااااا
من:نه....نه....وایسااااااااا تروخداااا وایساااااا الان بهت میگم همه چی رو توضیح میدممم
#ایو
چیشده کوک چش شد بود یا من باید فکر کنم کوک چرا عصبی شد چرا من رو بیرون کرد داشتم به این چیزا فکر میکردم که خدمتکار اومد داخل
خدمتکار:خانوم همه چی ردیفه ماشین لیسا خانوم خراب شد ترمزش رو از کار انداختم
من:اووو باشه خوبه افرین
#لیسا
داشتم لباس های که ملکه قبلی برای مراسم خودش پوشیده بود میپوشیدم لباس هام رو پوشیدم و رفتم جلوی اینه و جعبه لوازم اریشیش رو اوردم شروع کردم به میکاپ ......
مراسم:
رفتم داخل قصر همه سربازا و مهمان ها برام تعضیم کردن و یکی یکی ادای احترام میکردن جنی و جیسو و رزی ام پشت سرم میومدن داشتم همین جوری میرفتم جلو که از فردی که دیدم خشک شدم این اینجا چیکار میکرد..........
ادامه دارد....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید
#جونگ_کوک
من:بروو بیرون برووووووو بیرون تا چیزیت نشده برو ایووو 4
ایو که رفت بیرون زود لباسم رو کندم و بهش نگاه کردم رفتم جلو اینه دیدم دوباره زخم های همیشه گی واقعا دیگه خسته شدم اه چرا ملکه جدید داریم کی این سلطنت به پایان میرسه.....مغزم درگیر بود واقعا داشتم دیونه میشدم چرا من باید تو همچین خانواده ای لنتی زندگی کنی اه ولی کوک تو باید قدرت پیداکنی و یه کاری کنی که لاکساندرا بمیره تو از نژاد گرگینه ای پس میتونی عنصر تو باده ولی ملکه اینده دشمن خوبی نمیشه چون هر چهار عنصر رو داره واقعا میخوام بدونم ملکه اینده کیه.....
#لیسا
داشتم با زخمم نگاه میکردم دستم رو روش کشیدم و چشمام رو بستم من میتونم زخمم رو درمان کنم اره میتونم
اب باد خاک اتش بیا و به من خدمت کن و از دستورات من پیروی کن...دستم رو کشیدم رو قلبم درد رو به وضوع حس میکردم داشت اثر میکرد اره من دارم موفق میشم چشمام رو باز کردم رفتم جلوی اینه و به خودم نگاه کردم دیدم خوب شده هوراااا من تونستم من یه الفام و میتونم هرکای بکنم
داشتم به زخمم نگاه میکردم که جنی مثل همیشه بدون در زدن وارد شد.....
جنی:لیساا خانوم بزرگ.....
من:چیشده یا خدا
جنی:خانوم بزرگ مردددددددددددددد چیکار کنیممممممم
من:یاااااا چییییی 😐😑همین یکم پیش پیش من بود که !
جنی:نمیدونم نمیدونم لیسا خبر رسیده که باید بریم الان الکس میاد دنبال مون الکساندرا تروخدا یه کاری بکن تو خواهر منی خواهر لورا خواهر الیسا خواهر مایی یه کاری بکن نباید بریم تروخداااا من میترسم هنوز به الیسا و لورا نگفتم چیکار کنیم اییی خداااااا من نمیخوام شاهزاده اون شهر قاتل باشم
من:نگا کن عزیزم هیچی نمیشه صبر کن فق باید یکم صبر کنم
رز:چییییی چیشده ما....ما میرم کجااااااا
من:نه....نه....وایسااااااااا تروخداااا وایساااااا الان بهت میگم همه چی رو توضیح میدممم
#ایو
چیشده کوک چش شد بود یا من باید فکر کنم کوک چرا عصبی شد چرا من رو بیرون کرد داشتم به این چیزا فکر میکردم که خدمتکار اومد داخل
خدمتکار:خانوم همه چی ردیفه ماشین لیسا خانوم خراب شد ترمزش رو از کار انداختم
من:اووو باشه خوبه افرین
#لیسا
داشتم لباس های که ملکه قبلی برای مراسم خودش پوشیده بود میپوشیدم لباس هام رو پوشیدم و رفتم جلوی اینه و جعبه لوازم اریشیش رو اوردم شروع کردم به میکاپ ......
مراسم:
رفتم داخل قصر همه سربازا و مهمان ها برام تعضیم کردن و یکی یکی ادای احترام میکردن جنی و جیسو و رزی ام پشت سرم میومدن داشتم همین جوری میرفتم جلو که از فردی که دیدم خشک شدم این اینجا چیکار میکرد..........
ادامه دارد....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید
۱۸.۴k
۲۸ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.