اسلاید دو تا شش اسموتی هایی که سفارش دادن
اسلاید دو تا شش اسموتی هایی که سفارش دادن
اسلاید هفت انگشتری که سوزومه گرفت اسلاید هشت گردن بندی که سوزومه گرفت اسلاید اخر خم عروسکی که ازش خوشش اومد
ری: پس بریم
امیلی: جنیور لوکیشن رو برات میفرستم بربم اونجا
جنیور: اوکی
امیلی لوکیشن رو برای جنیور فرستاد و جنیور هم رفت به اون ادرسو همه پیاده شدنو رفتن سمت کافه نشستن که گارسون اومد سوزومه:با چه طعمی اسموتی میخواین
لیلی: من باطعم توت فرنگی
امیلی: منم هنداوانه ای میخوام
جنیور: من با طعم کیوی
ری: برای منم طالبی باشه
سوزومه: منم با طعم موز و انبه
گارسون: اسموتی ها سرد باشه
سوزومه: بله لطفا
گارسون: تا سفارشاتون برسه از قهوتون لذت ببرید (رفت)
لیلی: بازار اینجا خیلی خوبه نظرتون چیه بریم خرید
سوزومه: موافقم بریم
چند مین بعد سفارشا اومدو اسموتی هاشونو خوردنو به سمت بازار نیاگارا حرکت کردن بعد یک ربع رسیدن
سوزومه: اول بریم جواهر فروشی
لیلی: چی میخوای بخری
سوزومه: یه انگشتر میخوام
وارد جواهر فروشی شدن سوزومه داشت ویترین هارپ نگاه میکرد که از یه انگشتر خوشش اومد
سوزومه: لطفا اینو بدید
فروشنده: بله حتما
سوزومه انگشتر رو تو دستش کردو به دخترا نشون داد
لیلی: خیلی خوشگله
امیلی: یه گردنبند براش دارم.......... اینو ببین
سوزومه: وااای خیلی قشنگه......... ببخشید اقا اینو هم برام حساب کنید
فروشنده: چشم دخترم
سوزومه: مرسی
سوزومه چیزایی که خریده بود رو از فروشنده گرفت و از جواهر فروشی اومدن بیرون داشتن تو بازار قدم میزدن که سوزومه جلوی عروسک فروشی وایستاد
سوزومه: وایسین
ری: چی میخوای
سوزومه: عروسک......... اون عروسک رو میخوام
ری: سوزی بچه نیستی بیا بریم
سوزومه: هی دست بردار فقط بچه ها دل ندارن که
ری: باشه بریم
اسلاید هفت انگشتری که سوزومه گرفت اسلاید هشت گردن بندی که سوزومه گرفت اسلاید اخر خم عروسکی که ازش خوشش اومد
ری: پس بریم
امیلی: جنیور لوکیشن رو برات میفرستم بربم اونجا
جنیور: اوکی
امیلی لوکیشن رو برای جنیور فرستاد و جنیور هم رفت به اون ادرسو همه پیاده شدنو رفتن سمت کافه نشستن که گارسون اومد سوزومه:با چه طعمی اسموتی میخواین
لیلی: من باطعم توت فرنگی
امیلی: منم هنداوانه ای میخوام
جنیور: من با طعم کیوی
ری: برای منم طالبی باشه
سوزومه: منم با طعم موز و انبه
گارسون: اسموتی ها سرد باشه
سوزومه: بله لطفا
گارسون: تا سفارشاتون برسه از قهوتون لذت ببرید (رفت)
لیلی: بازار اینجا خیلی خوبه نظرتون چیه بریم خرید
سوزومه: موافقم بریم
چند مین بعد سفارشا اومدو اسموتی هاشونو خوردنو به سمت بازار نیاگارا حرکت کردن بعد یک ربع رسیدن
سوزومه: اول بریم جواهر فروشی
لیلی: چی میخوای بخری
سوزومه: یه انگشتر میخوام
وارد جواهر فروشی شدن سوزومه داشت ویترین هارپ نگاه میکرد که از یه انگشتر خوشش اومد
سوزومه: لطفا اینو بدید
فروشنده: بله حتما
سوزومه انگشتر رو تو دستش کردو به دخترا نشون داد
لیلی: خیلی خوشگله
امیلی: یه گردنبند براش دارم.......... اینو ببین
سوزومه: وااای خیلی قشنگه......... ببخشید اقا اینو هم برام حساب کنید
فروشنده: چشم دخترم
سوزومه: مرسی
سوزومه چیزایی که خریده بود رو از فروشنده گرفت و از جواهر فروشی اومدن بیرون داشتن تو بازار قدم میزدن که سوزومه جلوی عروسک فروشی وایستاد
سوزومه: وایسین
ری: چی میخوای
سوزومه: عروسک......... اون عروسک رو میخوام
ری: سوزی بچه نیستی بیا بریم
سوزومه: هی دست بردار فقط بچه ها دل ندارن که
ری: باشه بریم
۲.۲k
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.