اشتباهخوبمن

#اشتباه_خوب_من
#پارت_۶۲

خانم دکتر وارد اتاق شد و تپش قلب من بیشتر شد

_خوب خوب اول از همه بگو بهم مطمئنی؟ دیگه راه برگشتی نیست ها

اب دهنمو قورت دادم

_مطمئنم

_خل خوب دراز بکش

دراز کشیدم و دستمو رو قلب بی قرارم که تاپ تاپ میزد گزاشتم

خانم دکتر اومد سمتم که کارشو شروع کنه که یهو در با شتاب باز شد

عماد هجوم اورد داخل پشت سرش خانواده من و خانواده عماد هم اومدن داخل

عماد
_لعنت بهت دیارا داشتی چه غلطی میکردی لامصبببب؟؟؟؟؟

عماد داد زد و دل همرو ترکوند

_مگه منه سگ مصب صد بار نگفتم اجازه نمیدم سقطش کنی؟
یکم دیر تر میرسیدیم قرار بود بچه من مرده باشه؟

مامانم
_مامان جان عزیزم خوبی؟

مامان اومد سمتم و دستشو گزاشت رو دستم

بابام
_رو سر دخترم داد نزن بهترین کار رو داشت میکرد ولی نزاشتی که

بابای عماد

_به هیچ وجه اجازه نمیدیم نوه ما رو بکشید

مامان عماد

_حق با شوهر و پسرمه

من فکر کردم پدر و مادر عماد الان باید مثل پدر و مادر من خیلی عصبانی باشن ولی در عوض خوب رفتار کردن
نمیخوان بچه من چیزیش بشه

عماد همینجوری فریاد می‌زد

_تو چطوری تونستی انقدر خودخواه باشی مگه بچه تو شکمت فقط بچه توعه؟ اون بچه منم هست

بغضم ترکید و منم داد زد البته همرا با اشک

_انقدر داد نزن سرم گفتم سر بارتون نباشم

همه سکوت کردن

شرط پارت بعد لایک ها بالای ۱۵ تا
دیدگاه ها (۱۲)

#اشتباه_خوب_من#پارت_۶۳عماد _سربار چیه ما جفتمون این کارو کرد...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۶۴بعد از اینکه مرخص شدم رفتم خونه و خواب...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۶۱عماد رفت با پدرو مادرش صحبت کنه و امشب...

#اشتباه_خوب_من#پارت_۶۰_مامان بابا بزارید اشتباهی که کردمو جب...

{ رمان جیمین }

پارت ۹۷ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط