دختر قشنگم بیا دیگه من دارم بازی رو میبرمااا

*دختر قشنگم بیا دیگه من دارم بازی رو میبرمااا
-راست میگه بدو بیا
®آبجی اگه نیای نوبتت و من بازی میکنممم
با بغض گفتم
=باید برم تو عمارت...تو انبار...و اون زندگی نکبت بار...برای همیشه
ویو کلارا
بغضم ترکید و با دستام صورتم و گرفتم و رو زانو هام افتادم بابا اومد و منو بغل کرد مامان و داداشم هم همینطور یه دل سیر گریه کردیم
®آبجی نرو
=مجبورم داداشی
-تهیونگ و راضی کن گاهی اوقات زنگ بزنی..اگه راضیش کنی شاید قبول کنه (بغض)
=تلاشمو میکنم مامان،بابا و داداش کوچولو دلم براتون تنگ میشه (گریه)
®آبجی قول میدم بزرگ شدم نجاتت میدم (گریه)
=باشه داداش کوچولو
ازشون خدافظی کردم و رفتم سوار ماشین جین شدم
°خوشگذشت؟
=هوم (حسرت و بغض)
°ناراحت نباش
=چشم (بغض)
رسیدیم عمارت جین منو برد تو انبار
°بعدا میبینمت
=خدافظ
داشت می‌رفت
=ر..راستی ممنون بابت اینکه گذاشتی خانوادم و ببینم
°خواهش...فعلا
رفت و در و قفل کرد یاد تهیونگ افتادم و گریه کردم
ویو تهیونگ
حکمم اینه که تا یک هفته هر روز ۱۰۰ شلاق صدام زدن و رفتم دستامو بستن و شلاق برداشتن شروع کردن به زدن چندبار هم خورد به صورتم و خون ریخت
+اه شیبال نزن تو صورتم آی
©خفه شو...
+منتظر عاقبتت باش...
از لجش یدونه زد که خورد به چشمم اگه نبسته بودم کور می‌شدم
ناهار
ویو کلارا
داشتم گریه میکردم هم به حال خودم هم به حال تهیونگ که اجوما اومد تو با ظرف غذا
=نمیخورم اجوما
¢ولی باید غذاتونو بخورید

یک هفته بعد

ویو کلارا
اجوما بهم گفت اگه غذا نخورم و ضعیف بشم تهیونگ میکشتش واسه همون با بی‌میلی یکم خوردم ولی الان دو روزه میلم نمی‌کشه دلم برای تهیونگ تنگ شده بخاطر دوره پریودی خیلی احساسی شدم بالش و گذاشته بودم رو سرم و گریه میکردم که قفل انبار باز شد

=اجوما لطفاً اسرار نکن تا وقتی تهیونگ نیاد من غذا نمیخورم
دیدگاه ها (۷)

+خیلی کله شقیصدای تهیونگ بود بالش و از رو سرم برداشتم و چشما...

+نه=فقط یکم...خواهش میکنم تابستونا هوا اینجا خیلی گرمه خیلی ...

® خوشبختم منم جئون جونگینم ۴ سالمه=منم ..®تو جئون کلارا هستی...

ویو آتتو خونه داشتم گلارو آب میدادم که جونگین اومد پیشم®ماما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط