p3۲
p3۲
جیمین. ولممم کنننن
ات. اول تووووو
جبمین. من اول گفتمممم
ات همزمان ول میکنیم؟
جیمین. باشه
ات. سه دو یک
اون ول کرد که موهام بازشد
مثل خر داشت نگام میکرد چشه؟
ویو جیمین
موهاشو ول کردم که باز شد... چقدر قشنگه.. لخت و بلند.. همینطوری بهش زل زده بودم که موهامو کشید..
جیمین. اخخخ ولم کن تو منو گول زدیییی
ات. تا تو باشی مثل خر منو نگا نکنی
جیمین. دیدن خر صفا داره
ات. زدن خر صفا داره
جیمین. هوفففف لعنت بر شیطان
که موهامو آروم ول کرد..
ات. خوابم میاد بخوابیم
دراز کشیدیم هردومون به سقف خیره شده بودیم که خوابم برد..
ویو ات
صبح با صدایه یکی از مردمه روستا بیدار شدیم
.... صبحانه حاظره لطفا تشریف بیارید
ات. ممنون الان میایم..
جیمین. ولی من هنوز خوابم میاد(خابالود)
ات. کیوت عوضی(زیر لب)
ات. بلند شو صورتتو بشور خوابت میبره
جیمین بلند شد رفت حموم منم رفتم لباس بپوشیدم (عکسشو گذاشتم) بعدم از اتاق خارج شدم که همون مرده که مارو بیدار کردو دیدم..
ات. میتونم اسمتون رو بدونم؟
.... عا بله حتما... بوگ یو هستم
ات. فوک یو؟
... بوگ.. یو
ات. اها بوگ یو خوشبختم
... باعثه افتخاره ملکه.. لطفا از این طرف
بیچاره چه اسمی داره فاک یو(خنده)
رویه یکی از صندلی هایه اونجا نشستم که یهو جونگ هو امد نشست سمت راستم و میا چپم
ات. چیشده؟
میا. دیشب خوش گذشت؟(لبخند شیطانی)
ات. چرا باید خوش بگذره؟
جونگ هو. ما میدونیم دیشب چیشد(لبخند شیطانی)
ات. یکم دعوا کردیم همین زیاد کدی نبود که..(تعجب)
جونگ هو. یعنی چی که فقط دعوا کردین؟ مگه شما دیشب باهم...
ات. خاک تو سر مریضت کنن نه بابا منو اون مثل موش و گربه ایم که به جون هم افتادن..
میا. آقاعه چوی توعم الکی م..
که جونگ هو جلویه دهن میا رو گرفت.. نکنه اینا کاری کرده باشن؟
ات. نکنه شما..
جونگ هو. نه بابا ههه
یه لحظه چشمم به مردم روستا خورد هموشن یه نگا به من و یه نگا به پشت سرم مینداختن.. برگشتم که دیدم جیمینم رنگ لباسش مثل رنگ لباسه منه انگار لباس زوجی پوشیده بودیم... اه اگه میدونستم امروز اینو نمیپوشیدم
جونگ هو.که موش و گربه این؟(آروم)... بفرمایین اینجا پادشاه(لبخند شیطانی)
جیمین. ممنون(یه نگاه خفه شو)
صبحونمون رو خوردیم که جیمین گفت
جیمین. میای بریم یکم قدم بزنیم حوصلم سر رفته
ات. باشه بریم
رفتیم یه جاکه سر سبز بودو قشنگ... رویه چشمنایه اونجا نشستیم.. هومم چه هوایه خوبی
ات. میگم کی منو به ملکه مادر معرفی کرد که ملکه شدم؟
جیمین. چمیدونم والا دشمن زیاده..
ات. اره خیلی... چی؟! چی گفتییی(داد)
جیمین بلندشد و شروع کرد به دوییدنو بلند بلندم میخندید... منم افتادم دنبالش
ات. اگه جرعت داری وایسااا(داد)
جیمین مگه چی گفتم (خنده بلند)
کفشمو در اوردمو پرت کردم طرفش..
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
جیمین. ولممم کنننن
ات. اول تووووو
جبمین. من اول گفتمممم
ات همزمان ول میکنیم؟
جیمین. باشه
ات. سه دو یک
اون ول کرد که موهام بازشد
مثل خر داشت نگام میکرد چشه؟
ویو جیمین
موهاشو ول کردم که باز شد... چقدر قشنگه.. لخت و بلند.. همینطوری بهش زل زده بودم که موهامو کشید..
جیمین. اخخخ ولم کن تو منو گول زدیییی
ات. تا تو باشی مثل خر منو نگا نکنی
جیمین. دیدن خر صفا داره
ات. زدن خر صفا داره
جیمین. هوفففف لعنت بر شیطان
که موهامو آروم ول کرد..
ات. خوابم میاد بخوابیم
دراز کشیدیم هردومون به سقف خیره شده بودیم که خوابم برد..
ویو ات
صبح با صدایه یکی از مردمه روستا بیدار شدیم
.... صبحانه حاظره لطفا تشریف بیارید
ات. ممنون الان میایم..
جیمین. ولی من هنوز خوابم میاد(خابالود)
ات. کیوت عوضی(زیر لب)
ات. بلند شو صورتتو بشور خوابت میبره
جیمین بلند شد رفت حموم منم رفتم لباس بپوشیدم (عکسشو گذاشتم) بعدم از اتاق خارج شدم که همون مرده که مارو بیدار کردو دیدم..
ات. میتونم اسمتون رو بدونم؟
.... عا بله حتما... بوگ یو هستم
ات. فوک یو؟
... بوگ.. یو
ات. اها بوگ یو خوشبختم
... باعثه افتخاره ملکه.. لطفا از این طرف
بیچاره چه اسمی داره فاک یو(خنده)
رویه یکی از صندلی هایه اونجا نشستم که یهو جونگ هو امد نشست سمت راستم و میا چپم
ات. چیشده؟
میا. دیشب خوش گذشت؟(لبخند شیطانی)
ات. چرا باید خوش بگذره؟
جونگ هو. ما میدونیم دیشب چیشد(لبخند شیطانی)
ات. یکم دعوا کردیم همین زیاد کدی نبود که..(تعجب)
جونگ هو. یعنی چی که فقط دعوا کردین؟ مگه شما دیشب باهم...
ات. خاک تو سر مریضت کنن نه بابا منو اون مثل موش و گربه ایم که به جون هم افتادن..
میا. آقاعه چوی توعم الکی م..
که جونگ هو جلویه دهن میا رو گرفت.. نکنه اینا کاری کرده باشن؟
ات. نکنه شما..
جونگ هو. نه بابا ههه
یه لحظه چشمم به مردم روستا خورد هموشن یه نگا به من و یه نگا به پشت سرم مینداختن.. برگشتم که دیدم جیمینم رنگ لباسش مثل رنگ لباسه منه انگار لباس زوجی پوشیده بودیم... اه اگه میدونستم امروز اینو نمیپوشیدم
جونگ هو.که موش و گربه این؟(آروم)... بفرمایین اینجا پادشاه(لبخند شیطانی)
جیمین. ممنون(یه نگاه خفه شو)
صبحونمون رو خوردیم که جیمین گفت
جیمین. میای بریم یکم قدم بزنیم حوصلم سر رفته
ات. باشه بریم
رفتیم یه جاکه سر سبز بودو قشنگ... رویه چشمنایه اونجا نشستیم.. هومم چه هوایه خوبی
ات. میگم کی منو به ملکه مادر معرفی کرد که ملکه شدم؟
جیمین. چمیدونم والا دشمن زیاده..
ات. اره خیلی... چی؟! چی گفتییی(داد)
جیمین بلندشد و شروع کرد به دوییدنو بلند بلندم میخندید... منم افتادم دنبالش
ات. اگه جرعت داری وایسااا(داد)
جیمین مگه چی گفتم (خنده بلند)
کفشمو در اوردمو پرت کردم طرفش..
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
۳.۴k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.