p33
p33
جیمین. اخخخخخ دردم امد(اخم کیوت)
ویو ات
وای خدااا چقدر کیوته دیگه صبرمو از دست دادمو رفتم طرفش که به چشایه هم زل زده بودیم خیلیم جدی... که یهو من از لپش گرفتمو کشیدم
ات. گلیگلیگلی... ویشششش خوداا لوپ داله لوپ گولی گولی (صداشو بچه میکنه)
انقدر لپشو با دستام کشیدم خیلی نرمو پف پفی بود که یهش ی سیلی زدم آدمو دیونه میکنه
جیمین. یااا چیکار میکنی
ات. از بش لوپ دالی آدم دیونه میشه
جیمین. عه باشه
جیمینم از لپایه من گرفتو هی میکشید منم از لپش گرفتمو کشیدم انقدر محکم میکشیدیم که به اخ و واخ افتاده بودیم
ات. یااا اخ ولم کن
جیمین. خودت اخخ اول شروع کردی
ات. اخخخ باهم ول میکنیم باشه؟
جیمین. باشه
ات. سه دو یک
من ول کردم اما اون ول نکردو محکم تر کشید
ات. ای دروغگوووو ایییی
جیمین. الان بی حساب شدیم تو دفعه قبل گولم زدی
ات. خفههه ولم کن
ولم کردو داراز کشیدیم رو چمنا
جیمین. میگم... روزی میرسه که منو تو مثل آدم باهم کنار بیایم؟
ات. فک نکنم...
جیمین. تو... تابحال.. حسی بهم نداشتی؟
ات. بلا به دور معلومه که نه!
جیمین.... اها
ات. چطور نکنه تو؟...
جیمین. اره
سریع نشتمو گفتم..
ات. چی چیو اره (تعجب)
جیمین. عا هوا داره سرد میشه بلند شو بریم
ات. اول جوابه منو بده
جیمین. فک کنم بارون بیاد(در حال رفتن)
ات. یااا وایسا جوابمو بدهههه(دویید به سمت جیمین)
من میدوییدم سمتشو اون بحثو عوض میکرد یعنی عاشقم شده؟... واده فاک امکان نداره حتما ایسگا مگیره
رسیدیم به روستا رفتیم
بوگ یو. خوش گذشت؟
جیمین.هوم... من شام نمیخورم
بوگ یو. حالتون بده؟
جیمین. نه خستم یکم
بوگ یو. چشم
جیمین رفت اتاقمون منم پشت سرش راه افتادم رفتم دیدم دراز کشیده رفته زیر پتو... یعنی چی چرا یدفه اینطوری شد؟
منم کنارش دراز کشیدم سرد بود هوا جیمینم کل لحافو رو خودش کشیده بود که یهو...
جیمین. بنداز روت سرما میخوری
ات. عااا ممنون
.
.
چند روز ازاون روز میگذره وجیمین اصلا مثل قبل نیست این منو خیلی اذیت میکنه... دلم برای دعوا هامون تنگ شده تو فکر بدوم که ی هو دیدم مباشر اعظم با تمام سرعت به سمت اتاقمون دویید یعنی چی شده نگران شدمو از جام بلند شدم... دره اتاقو باز کردم دیدم جیمین خیلی کلافه داره راه میره
ات. چیزی شده؟
جیمین. نه
مباشر اعظم. در قصر شورش شده توصت پدره لارا... به بهونه اینکه دخترشو کشتیم میخواد شورش به پا کنه ولی قصدش کشتنه پادشاهه(نگران)
با حرفی که زد انگار یه سطل آب یخ رو سرم خالی کردن بغضم گرفته بود ولی نمیدونم چرا؟.. منکه برام مهم نبود؟ بود؟.. نمیخواستم عاشقش بشم ولی... کاری از دستم برنمیاد...
ات. لطفا... برین بیرون(بغض)
مباشر اعظم. چـ چشم
رفتش بیرون جیمین پشتش به من بود.. رفتم سمتشو از دستش گرفتمو برش گردونندم
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
جیمین. اخخخخخ دردم امد(اخم کیوت)
ویو ات
وای خدااا چقدر کیوته دیگه صبرمو از دست دادمو رفتم طرفش که به چشایه هم زل زده بودیم خیلیم جدی... که یهو من از لپش گرفتمو کشیدم
ات. گلیگلیگلی... ویشششش خوداا لوپ داله لوپ گولی گولی (صداشو بچه میکنه)
انقدر لپشو با دستام کشیدم خیلی نرمو پف پفی بود که یهش ی سیلی زدم آدمو دیونه میکنه
جیمین. یااا چیکار میکنی
ات. از بش لوپ دالی آدم دیونه میشه
جیمین. عه باشه
جیمینم از لپایه من گرفتو هی میکشید منم از لپش گرفتمو کشیدم انقدر محکم میکشیدیم که به اخ و واخ افتاده بودیم
ات. یااا اخ ولم کن
جیمین. خودت اخخ اول شروع کردی
ات. اخخخ باهم ول میکنیم باشه؟
جیمین. باشه
ات. سه دو یک
من ول کردم اما اون ول نکردو محکم تر کشید
ات. ای دروغگوووو ایییی
جیمین. الان بی حساب شدیم تو دفعه قبل گولم زدی
ات. خفههه ولم کن
ولم کردو داراز کشیدیم رو چمنا
جیمین. میگم... روزی میرسه که منو تو مثل آدم باهم کنار بیایم؟
ات. فک نکنم...
جیمین. تو... تابحال.. حسی بهم نداشتی؟
ات. بلا به دور معلومه که نه!
جیمین.... اها
ات. چطور نکنه تو؟...
جیمین. اره
سریع نشتمو گفتم..
ات. چی چیو اره (تعجب)
جیمین. عا هوا داره سرد میشه بلند شو بریم
ات. اول جوابه منو بده
جیمین. فک کنم بارون بیاد(در حال رفتن)
ات. یااا وایسا جوابمو بدهههه(دویید به سمت جیمین)
من میدوییدم سمتشو اون بحثو عوض میکرد یعنی عاشقم شده؟... واده فاک امکان نداره حتما ایسگا مگیره
رسیدیم به روستا رفتیم
بوگ یو. خوش گذشت؟
جیمین.هوم... من شام نمیخورم
بوگ یو. حالتون بده؟
جیمین. نه خستم یکم
بوگ یو. چشم
جیمین رفت اتاقمون منم پشت سرش راه افتادم رفتم دیدم دراز کشیده رفته زیر پتو... یعنی چی چرا یدفه اینطوری شد؟
منم کنارش دراز کشیدم سرد بود هوا جیمینم کل لحافو رو خودش کشیده بود که یهو...
جیمین. بنداز روت سرما میخوری
ات. عااا ممنون
.
.
چند روز ازاون روز میگذره وجیمین اصلا مثل قبل نیست این منو خیلی اذیت میکنه... دلم برای دعوا هامون تنگ شده تو فکر بدوم که ی هو دیدم مباشر اعظم با تمام سرعت به سمت اتاقمون دویید یعنی چی شده نگران شدمو از جام بلند شدم... دره اتاقو باز کردم دیدم جیمین خیلی کلافه داره راه میره
ات. چیزی شده؟
جیمین. نه
مباشر اعظم. در قصر شورش شده توصت پدره لارا... به بهونه اینکه دخترشو کشتیم میخواد شورش به پا کنه ولی قصدش کشتنه پادشاهه(نگران)
با حرفی که زد انگار یه سطل آب یخ رو سرم خالی کردن بغضم گرفته بود ولی نمیدونم چرا؟.. منکه برام مهم نبود؟ بود؟.. نمیخواستم عاشقش بشم ولی... کاری از دستم برنمیاد...
ات. لطفا... برین بیرون(بغض)
مباشر اعظم. چـ چشم
رفتش بیرون جیمین پشتش به من بود.. رفتم سمتشو از دستش گرفتمو برش گردونندم
ادامه دارد..
حمایت کنید🥹❤
۲.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.