چندیست که در خیالم شعری نگفته دارم

چندیست که در خیالم شعری نگفته دارم
درسینه عاشقم رازی نهفته دارم

بگذار نهفته ماند این راز در دل من
از گفتنش چه سود است این حال کس نداند
دیدگاه ها (۲)

سویلدیم دوکتور چالیشما دردیمه درمان اولاجان گَرَک جانان یولو...

یک بوسهیک هم آغوشییک نوازش دلبرانهبرای تو کم است !تو را باید...

می روی،کوزه به دستی و منم تشنه ی آبچشم بر کوچه ی تو دارم و د...

پریدم تا ڪه شاید دست از این افڪار بردارمڪجا باید فرود آیم هو...

فردا اگر بدون تو باید به سر شودفرقی نمی کند شب من کی سحر شود...

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

از سر شب که از این کوچه گذر داشته‌ایبا خودت چند سبد عطر مگر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط