🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۹۶ -....
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۹۶ #-....
-باشه داداش مراقب خودت باش فعلا..
-بیچاره کپ کرده بود گفت خیلی زود خودشو میرسونه...آرشین دستشو انداخت دورگردن منوگفت:
-داداشم برااین خانم خوشگله جونشم میده عرفان دستشو تو موهاش کشید وگفت:
-من میرم تو حیاط وقتی امد خبرتون میکنم.
-بیرون خیلی سرده.
-اشکال نداره پالتومو میپوشم.
ازمافاصله گرفت .
بعد از نیم ساعت عرفان به گوشی آرشین زنگ زد که امیر جلو درحیاطه.آرشین سریع همه رو خبر کردوچراغارو خاموش کردن چنددقیقه ای گذشت که در خونه باز شد.عرفان باصدای بلند گفت:
-إامیر تو امدی برق خونه اتصالی کرد ،یادلیلش اینه یااینکه رویا بااون عربده های که میکشید اصلا کلا زده برق خونه رو ازکار انداخته ،آرشین وچندتادختر دیگه که کنار مابودن میخندیدن .
خودمم خندم گرفته بود.
-عرفان جان بجا چرت وپرت گفتن این پریز برقو پیداکن.
-ای خاک این همه سال داری اینجازندگی میکنی هنوز نمیدونی پریز برق کجاست متاسفم برات.
-.مامان .رویا.آرشین کجایین.آهان پیداش کردم.به محض روشن شدن خونه همه شروع کردن به دست وجیغ زدن وخوندن تولدت مبارک .امیر بهت زده به همه نگاه میکرد.عرفان یکی زد به کمرش.
-تولدت مبارک رفیق.امیرخندیدو به من که دست میزدم نگاه کرد.دوباره به عرفان نگاه کرد پدرومادرش بهش نزدیک شدن.
پدرش بغلش کردوگفت:
-تولدت مبارک پسرم انشالله ۱۲۰ساله بشی.
-ممنون بابا.
مامانش هم بغلش کردوبهش تبریک گفت.
منو آرشین هم به امیر نزدیک شدیم وبهش تبریک گفتیم...امیر روی صندلی نشست آرشین کیک رو جلوش گذاشت ...همه دوباره تولدت مبارک خوندن.امیرشمع هارو فوت کردوهمه شروع به دست زدن کردن...چشمم به عرفان افتاد دست به سینه به ستون تکیه داده بودوبالبخند به امیر نگاه میکردگوشیشو از جیبش بیرون آورد وشروع به فیلمبرداری کرد..آروم آروم نزدیک شد از همه فیلم میگرفت..دوربینو سمت من گرفت،
-رویابخند تاقشنگ بیفته..
-یعنی اگه نخندم زشت میفته؟
-آره دیگه .نه اینکه قیافه ای درست درمونی نداری، نگاه حرصی بهش انداختم ورفتم روی مبل کنار امیر بافاصله نشستم...عرفان نگاه خیره ای به من انداخت فیلمو قطع کرد ویه عکس از منو امیر گرفت...آرشین بین منو امیر نشست از سه تایمون عکس گرفت .گوشی رو داد دست پسر خاله ای امیر وامد جلوی آرشین وایستاد..
-آرشین بلند شواون طرف رویابشین... تپشش قلبم شدید شد آرشین از جاش بلند شدو سمت راست من نشست..عرفانم رفت به زور خودشو سمت چپ امیر جاداد،
-الان درست شد.منو امیردیگه کاملا کنار هم بودیم.لبخد خجالت زده ای زدموتودلم کلی عرفانو نفرین کردم..امیر داشت میخندید عرفان دستشو دور گردنش انداخت.
نویسنده:S.m.a.E
-باشه داداش مراقب خودت باش فعلا..
-بیچاره کپ کرده بود گفت خیلی زود خودشو میرسونه...آرشین دستشو انداخت دورگردن منوگفت:
-داداشم برااین خانم خوشگله جونشم میده عرفان دستشو تو موهاش کشید وگفت:
-من میرم تو حیاط وقتی امد خبرتون میکنم.
-بیرون خیلی سرده.
-اشکال نداره پالتومو میپوشم.
ازمافاصله گرفت .
بعد از نیم ساعت عرفان به گوشی آرشین زنگ زد که امیر جلو درحیاطه.آرشین سریع همه رو خبر کردوچراغارو خاموش کردن چنددقیقه ای گذشت که در خونه باز شد.عرفان باصدای بلند گفت:
-إامیر تو امدی برق خونه اتصالی کرد ،یادلیلش اینه یااینکه رویا بااون عربده های که میکشید اصلا کلا زده برق خونه رو ازکار انداخته ،آرشین وچندتادختر دیگه که کنار مابودن میخندیدن .
خودمم خندم گرفته بود.
-عرفان جان بجا چرت وپرت گفتن این پریز برقو پیداکن.
-ای خاک این همه سال داری اینجازندگی میکنی هنوز نمیدونی پریز برق کجاست متاسفم برات.
-.مامان .رویا.آرشین کجایین.آهان پیداش کردم.به محض روشن شدن خونه همه شروع کردن به دست وجیغ زدن وخوندن تولدت مبارک .امیر بهت زده به همه نگاه میکرد.عرفان یکی زد به کمرش.
-تولدت مبارک رفیق.امیرخندیدو به من که دست میزدم نگاه کرد.دوباره به عرفان نگاه کرد پدرومادرش بهش نزدیک شدن.
پدرش بغلش کردوگفت:
-تولدت مبارک پسرم انشالله ۱۲۰ساله بشی.
-ممنون بابا.
مامانش هم بغلش کردوبهش تبریک گفت.
منو آرشین هم به امیر نزدیک شدیم وبهش تبریک گفتیم...امیر روی صندلی نشست آرشین کیک رو جلوش گذاشت ...همه دوباره تولدت مبارک خوندن.امیرشمع هارو فوت کردوهمه شروع به دست زدن کردن...چشمم به عرفان افتاد دست به سینه به ستون تکیه داده بودوبالبخند به امیر نگاه میکردگوشیشو از جیبش بیرون آورد وشروع به فیلمبرداری کرد..آروم آروم نزدیک شد از همه فیلم میگرفت..دوربینو سمت من گرفت،
-رویابخند تاقشنگ بیفته..
-یعنی اگه نخندم زشت میفته؟
-آره دیگه .نه اینکه قیافه ای درست درمونی نداری، نگاه حرصی بهش انداختم ورفتم روی مبل کنار امیر بافاصله نشستم...عرفان نگاه خیره ای به من انداخت فیلمو قطع کرد ویه عکس از منو امیر گرفت...آرشین بین منو امیر نشست از سه تایمون عکس گرفت .گوشی رو داد دست پسر خاله ای امیر وامد جلوی آرشین وایستاد..
-آرشین بلند شواون طرف رویابشین... تپشش قلبم شدید شد آرشین از جاش بلند شدو سمت راست من نشست..عرفانم رفت به زور خودشو سمت چپ امیر جاداد،
-الان درست شد.منو امیردیگه کاملا کنار هم بودیم.لبخد خجالت زده ای زدموتودلم کلی عرفانو نفرین کردم..امیر داشت میخندید عرفان دستشو دور گردنش انداخت.
نویسنده:S.m.a.E
۲.۴k
۰۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.