من و تو
من و تو
Part23
ا. ت ویو
بلاخره بعدی ی هفته مرخص شدم حالم واقا خوب ن ب ود احساس میکردم دیگه الان میمیرم رفتم با کوک خونه و دیگه هیچ وقت ته رو ندیدم سرم خیلی درد میکرد و حالم خوب نبود
کوک ویو
دیدم دوباره سردرد گرفته که رفتم تا دارو هاشو براش ببرم
کوک: عزیزم
ا. ت: بله( با حالت مریض)
کوک: بیا قرصاتو اوردم رو تختش دراز کشیده بود پس کمکش کردم تا بلند شه و نشستم لبه تخت و قرصاشو دادم تا بخوره بعد اینکه خورد دستای مریض و بد حالشو گرفتن تو دستم و به بازوش که تیر خورده بود نگاه میکردم که
ا. ت: چیزی نیست دستاشو گرفتم من خوبم اگه توهم خوب باشی و اومد نزدیکمون موهامو بو کردو سرمو بوسیدن گفت
کوک: بهت قول میدم که همیشه بخندم تا خنده هاتو ببینم.
ا. ت ویو
تو بغلش خوابم برد و صبح بود که بیدار شدم دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
مامانم بود جواب دادم( بچه ها ا. ت کل تماس رو با بی حالی حرف میزد و پدر مادر ا. ت از ع روسی خ بری نداشتن برای همین چیزی نمیدونن)
ا. ت: الو
م: ا. ت عزیزم حالت خوبه چند روزه بهت زنگ میزنم نگرانت شدم
ا. ت: مامان من خوبم شماها چی حال اون خوبه
م: اره اها راستی ا. ت ب ع در اون روز چی شد که رفتی جئون کوک همه چیو بهم گ ف ت الان پیشته کجایی
ا. ت: اره مامان من پیششم مامان من شب با جئون کوک میام و همه چی رو بهتون میگم تو این مدت اتفاقات زیادی افتاده
م: باشه عزیزم پس شام بیاین
ا. ت: باشه بای
م: بای
Part23
ا. ت ویو
بلاخره بعدی ی هفته مرخص شدم حالم واقا خوب ن ب ود احساس میکردم دیگه الان میمیرم رفتم با کوک خونه و دیگه هیچ وقت ته رو ندیدم سرم خیلی درد میکرد و حالم خوب نبود
کوک ویو
دیدم دوباره سردرد گرفته که رفتم تا دارو هاشو براش ببرم
کوک: عزیزم
ا. ت: بله( با حالت مریض)
کوک: بیا قرصاتو اوردم رو تختش دراز کشیده بود پس کمکش کردم تا بلند شه و نشستم لبه تخت و قرصاشو دادم تا بخوره بعد اینکه خورد دستای مریض و بد حالشو گرفتن تو دستم و به بازوش که تیر خورده بود نگاه میکردم که
ا. ت: چیزی نیست دستاشو گرفتم من خوبم اگه توهم خوب باشی و اومد نزدیکمون موهامو بو کردو سرمو بوسیدن گفت
کوک: بهت قول میدم که همیشه بخندم تا خنده هاتو ببینم.
ا. ت ویو
تو بغلش خوابم برد و صبح بود که بیدار شدم دیدم گوشیم داره زنگ میخوره
مامانم بود جواب دادم( بچه ها ا. ت کل تماس رو با بی حالی حرف میزد و پدر مادر ا. ت از ع روسی خ بری نداشتن برای همین چیزی نمیدونن)
ا. ت: الو
م: ا. ت عزیزم حالت خوبه چند روزه بهت زنگ میزنم نگرانت شدم
ا. ت: مامان من خوبم شماها چی حال اون خوبه
م: اره اها راستی ا. ت ب ع در اون روز چی شد که رفتی جئون کوک همه چیو بهم گ ف ت الان پیشته کجایی
ا. ت: اره مامان من پیششم مامان من شب با جئون کوک میام و همه چی رو بهتون میگم تو این مدت اتفاقات زیادی افتاده
م: باشه عزیزم پس شام بیاین
ا. ت: باشه بای
م: بای
۵.۲k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.