زدم کبریت و آتش بر ملا شد

زدم کبریت و آتش بر مَلا شد
تمام دوزخ  از دوزخ جدا شد
کشیده   آتش  حرمان  بجانم
درون  خانه ها  أتش رها شد
خوراکم آتش و خوابم به آتش
بجانم شعله ها هر سو روا شد
زِ یادم رفته روزعشق و مستی
شدم  خاکستر  و باد هوا شد
خطا کردم هزاران  باره  ایجان
که  جانم  مُبتلای ،  مُبتلا  شد
دیدگاه ها (۳)

چشمم دوباره خیس شد از نم نم سکوترخت سیاه کرده به تن از غم سک...

هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنهای ترس تنهای من اینجا چرا...

مشتاق علی سیل خلایق همه بیتاب همراه محمد به غدیر آمده بشتاب ...

.باز هم روزی دگر شد بی خبر ماندم ز تو انتظارت تا به کی من بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط