چشمم دوباره خیس شد از نم نم سکوت

چشمم دوباره خیس شد از نم نم سکوت
رخت سیاه کرده به تن از غم سکوت
بغضم شکست و باز صدای شکستنش-
گم شد میان همهمه ی این همه سکوت
اینجا کسی به غیر خودم نیست یار من
خوبست آشنام به زیر و بم سکوت
با سنگ حرف میشکنی حرمت مرا
تو آدم صدایی و من آدم سکوت...!
دیدگاه ها (۵)

هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنهای ترس تنهای من اینجا چرا...

نمی گفتی  منم  دیوانه ی  تو؟لبِ  خُشکیده  برمیخانه ی  تونمی ...

زدم کبریت و آتش بر مَلا شدتمام دوزخ  از دوزخ جدا شدکشیده   آ...

مشتاق علی سیل خلایق همه بیتاب همراه محمد به غدیر آمده بشتاب ...

ᴘᴀʀᴛ17

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط